نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 162
كه مسجد الحرام است مجاور باشم. آن گه او آواز داد كه : يا قوم، فضيل عياض منم، از من مترسيد كه من بر سر آن نيستم كه تا امروز بودم، آن گه از آن جا بيرون آمد و به مكه رفت و مجاور بنشست. عبداللّه مبارك را پرسيدند كه : چنان فاسقى متهتّك كه تو بودى سبب توبه تو چه بود؟ گفت : من سخت مولع بودم به خمر خوردن و بربط زدن. شبى از شب ها در باغى بودم، خمر مى خوردم، بربط بر درختى نهادم و بخفتم. نيم شب از خواب درآمد، برخاستم تا بربط برگيرم، از شاخ درخت آواز مى آمد كه : اَلَمْ يَأنِ اللّذينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعْ قُلُوبَهُم لِذِكرِ اللّه . آن آواز مرا لغطى شد، بترسيدم و توبه كردم و سبب توبه و زهد من اين بود. [1]
توكل و رزق بنده
در اخبار ما آمد كه : الرِّزقُ رِزقانِ، رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَرِزْقٌ يَطْلُبُكُ؛ روزى دو است : يكى تو او را طلب مى كنى و يكى او تو را طلب مى كند، آنچه تو او را طلب مى كنى باشد كه بيابى، و آنچه او طلب مى كند لابد تو را بيابد... . ولكن بناى اين بر توكل است. تا توكل درست نباشد اين حال درست نيابد، و رسول صلى الله عليه و آله گفت : لَوْ اَنَّكُمْ تَتَوَكَلُونَ عَلَى اللّه ِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقُكُم كَما يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدوا خِماصا وَتَرُوحُ بِطانا؛ گفت : شما توكل كردى بر خداى حق توكلش چنان كه بيايد روزى دادى شما را چنان كه مرغان را دهد، بامداد از آشيان ها بيرون آيند حوصله ها تهى، و نماز شام با آشيان ها روند حوصله ها پر. اما آنچه تكليف توست در اين باب سعى است و طلب كردن روزى از مطلب خود از وجهى حلال، آن گه آنچه صلاح تو است به تو رسد، و آنچه نرسد هم