نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 158
كبوترى آوازى داد، گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت : مى گويد : سُبحانَ رَبّىَ الاَعلى مِل ءَ سَمائِهِ وَاَرْضِهِ؛ تسبيح مى كنم خداى را چندان كه آسمان و زمين به آن پُر شود. قُمرى آواز داد، گفت : مى گويد : سُبْحانَ رَبّى الأعلى. گفت : كلاغ لعنت مى كند بر باج ستان. گفت و زغن مى گويد : كُلُّ شى ءٍ هالِكٌ اِلاّ اللّه ُ؛ همه چيزها هلاك شود الا خداى. و گفت : سپهرو مى گويد : مَنْ سَكَتَ سَلِمَ؛ هركه خاموش بود سلامت ياود. و بَبْغا مى گويد : وَيْلٌ لِمَنَ الدُّنيا هَمُّهُ؛ واى بر آن كه دنيا همت او باشد. گفت : بَزَغ در بانگ مى گويد : سُبْحانَ المَذْكُور بِكُلِّ مَكانٍ؛ پاك است آن خداى كه او مذكور است به هر جاى. و چَرْغ مى گويد : سُبحانَ رَبّىَ القُدُّوسِ؛ باز مى گويد : سُبْحانَ رَبّى. مَكحول گفت : دُرّاجى به نزديك سليمان آوازى كرد، او گفت : دانى تا چه مى گويد؟ گفتند : نه، گفت : مى گويد : الرّحمنُ عَلَى العرشِ اسْتَوى. حسن بصرى گفت : رسول صلى الله عليه و آله گفت : خروه در بانگ مى گويد : اُذكُروا اللّه َ يا غافِلونِ؛ ذكر خداى كنى اى غافلان. [1]
پايه اوليا
در حكايات الصّالحين هست كه : فتح موصلى شبى در خانه آمد، در خانه او نه نان بود نه آب بود نه چراغ بود. نماز بكرد و سر بر زمين نهاد در سجده شكر گريستن گرفت و مى گفت : بار خدايا، مرا بى طعامى ابتلا كردى، و در تاريكى بى چراغ بنشاندى.