responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 149

ابو هريره روايت كند كه : چون به غزات خيبر رفتيم، و خيبر گشاده شد، و غنيمت خيبر پيش آوردند، در او زرى و سيمى نبود جز جامه و متاع. رسول صلى الله عليه و آلهقسمت كرد. چون به وادى القُرى آمديم، رسول صلى الله عليه و آله را غلامى سياه به هديه آوردند، نام او مُدعِم، او ايستاده بود و بار از چهار پاى رسول باز مى گرفت، ناگاه تيرى آمد بر او، و برجا بيوفتاد و بمرد. صحابه گفتند : هنيئا لَهُ الجَنَّةٌ. رسول صلى الله عليه و آلهگفت : نه به آن خداى كه مرا به حق به خلقان فرستاد كه به خلاف اين است، آن گليم كه در پشت دارد از غنيمت برگرفت پيش از قسمت. فرداى قيامت آن گليمى از آتش شود در تن او. صحابه چون اين بشنيدند برفتند، هر يكى محقّرى از شِراكى و دوالى مى آوردند و مى گفتند : اى رسول اللّه ، زنهار نبايد كه اين فردا آتش گردد و در ما پيچد. [1]

امت محمد صلى الله عليه و آله

اَنَس روايت كند كه اُسقُف ترسايان پيش رسول آمد و گفت : يا رسول اللّه ، مرا در دل افتاده است كه ايمان آرم. گفت : سبب چيست؟ گفت : در خواب ديدم كه قيامت خاسته بودى و خلقان در صعيد سياست بداشته اند، و امتان را بر خداى عرضه مى كردند. جماعتى در آمدند اَغَرّ مَحَجَّل روى و دست و پاى سپيد، بر صراط بگذشتند كَالبَرِق الخاطِف، و ديگران مى فتادند و مى خاستند، من گفتم : اين امت كيستند؟ همانا انبياءاند يا اوصيا يا فرشتگان، گفتند : نه، اينان امت محمداند. غُرّا مُحَجِّل، از آثار طهور ازين سبب مرا رغبت اسلام افتاد. رسول صلى الله عليه و آله اسلام عرضه كرد و ايمان آورد.


[1] همان، ج ۵، ص ۱۳۵.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست