نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد جلد : 1 صفحه : 139
تا عمرت دراز شود، و چون در خانه خود شوى سلام كن، بر اهل خانه خويش تا خير خانه ات بسيار شود. و نماز سنّت به جاى آر. [1]
ف آزمايش
[بعد از آن كه خداى متعال به دعاى حضرت داود و صالحان بنى اسرائيل طاعون را از مردم گناهكار بيت المقدس برداشت، جبرئيل آمد و گفت : به اين بندگان بگو كه در لشكر بيفزايند و بر اين صعيد مسجدى بنا كنند.] چون خواستند تا به بناى مسجد مشغول شوند، مردى صالح از بنى اسرائيل آمد درويش تا ايشان را امتحان كند. گفت : مرا در اين جا حقى است و ملكى و شما را حلال نباشد كه ملك من بى رضاى من به مسجد كنى. گفتند : يا هذا! در زمين بسيار كسان اند كه در اين جا حق است ايشان را و ايشان همه رِها كردند و به خداى بخشيدند تو نيز ببخش، گفت : نبخشم كه من محتاجم اگر خواهى از من بخرى و اگر نخواهى غصب كرده باشى بر من. بَرِ داود آمدند و او را خبر دادند. داود گفت : بروى رضاى او طلب كنى و بى رضاى او مِلك او به دست مگيرى. آمدند و قرار بها دادند چندان كه بها مى فزودند او مى گفت : ندهم و بيشتر بخواهم. به صد گوسپند بخواستند و به صد گاو كردند و به صد شتر كردند؛ رضا نداد، تا گفتند : هم چندان كه مساحت آن است بُستانى پر درختان زيتون بدهيم، هم رضا نداد، تا بهاى به جايى رسانيد كه گفتند : ديوارى گِرد اين جايگاه برآريم و پر از سيم كنيم و به تو دهيم. گفت : اكنون راضى شدم. چون بَديد كه ايشان دل بر آن راست كردند، گفت : نخواهم و به يك جو طمع نكنم و آن زمين خداى را دادم و غرض من امتحان شما بود تا شما در اين كار جدّ خواهى كردن يا نه!؟