responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 107

۰ فَسَوِّدَنْ وَجْهَه كَالطِّرسِ مُحْتسباوَاضْرِبْ عِلاوَتَهُ بالسُّيفِ كَالقِلِمِ ۰ از جمله سودهايى كه از اين كتاب عظيم مى توان برد، فوايد لغوى فراوانى است كه در تضاعيف كتاب، به مناسبت مقال، آمده است . نمونه را به نقل دو مورد بسنده مى كنيم:
در ذيل آيه مباركه «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» [1] مى گويد : «ثَقِفْتُمُوهُمْ» اى وَجَدْتُمُوهُم؛ بكشى ايشان را هر كجا يابى. و اصل كلمه حِذْق و بَصارت باشد در كار.
يُقالُ رَجُلٌ ثَقْفٌ لَقْفٌ اِذَا كانَ حاذقا فِى الحَربِ بَصيرا بمواضِعِها جَيِّدَ الحَذَرِ فيه. چون كارزار و علم آن و مواضع حذر و مقاتل دشمن نيك شناسد او را چنين گويند، و معنى آن است كه: هر كجا تمكين يابى و به مقاتل ايشان راه برى».
و مجدّدا براى كلمه «ثقْف» معانى ديگرى ذكر كرده گويد:
«و گفته اند: الثَقْفُ الظَفَرُ بالعَدُوّ وكَما قال تعالى: «فَاِمّا تَثْقَفَنَّهُم فِى الحَرْبِ...»، اَىْ تَظْفَرنَّ بِهِم. و ثِقات گويند آن آهنى را كه كمان و نيزه به آن راست كنند و ثَقّات گويند او را كه نيزه كَژ شده را راست كند و همچنين مُثَقّف و بر سبيل تشبيه مُؤدِّب را مُثَقِّف گويند براى آن كه بى ادب كژى كند، مؤدّب او را راست كند». [2]
موارد زيادى است كه نشان دهنده تسلّط فراوان ابوالفتوح به لغت عربى است؛ اينك مثالى درباره نام هاى مراحل زندگى آدمى:
«آن گاه چون ولادت او نزديك شود، «جنين» گويند او را، چون بزايد «وليد» گويند او را، چون شير خورد «رضيع» گويند او را، چون از شيرش باز كنند «فطيم» او را، چون مهترك شود «صبىّ» گويند او را، چون بزرگ شود «يافع» گويند او را، چون برتر شود «ناشى» گويند او را، چون تمام باليد شود «مترعرع» گويند. چون از آن حالت درگذرد «حَزَوَّر» گويند او را. آن گه «بالغ» گويند او را، چون مرد شود،


[1] سوره بقره، آيه ۱۹۱.

[2] روض الجنان، ج۱۲، ص ۷۱ ـ ۷۲.

نام کتاب : ابوالفتوح رازي نویسنده : قنبری، محمد    جلد : 1  صفحه : 107
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست