آن
هيات دو چيز بود- يكى آنك تا متكلم را بر حالى كه او خواهد تصور كنند- از قوت يا ضعف
يا غير آن- و دوم آنك تا در مستمع انفعالى كه او خواهد حادث شود- از غضب يا حلم يا
قساوت يا رقت يا غير آن- و از آنچه متعلق بود بنغمت مدهائى بود- كه در اثناء لفظ بان
دليل سازند- بر خبر يا استفهام يا قطع سخن- يا امهال مستمع تا سخن فهم كند- و باشد
كه دال بود بر حيرت متكلم- يا خشم او يا تهديد مخاطب يا تضرع با او- و باشد كه دال
بود بر موازنه و معادلت- ميان مصراعها و قراين كه اين شرط است- و اين چرا با اين موضوع
است و اين محمول- و غرض از اين جمله تقرير مقصود بود- در نفس مستمع بر وجهى كه مطلوب
بود- و اين جمله بمثابت حيل بود- و باين سبب در علوم بامثال آن التفات نبود- بل تزيين
الفاظ على الاطلاق- در علوم شاغل متعلم بود از ملاحظت معانى- اما در صناعات جزوى از
آن فوائد بسيار بود- چه جزالت و ركاكت و وقار و تعجيل- كه مؤدى در لفظ بكار دارد بمعنى
سرايت كند- و در خاطر مستمع هم بان هياتها مشتمل شود- و نوع دوم از باب اخذ بوجوه امورى
باشد- كه راجع با هيات قائل بود تا آن سخن از او مقبول بود- چنانك بعضى از آن پيش از
اين ياد كردهايم- و آن بر چند وجه بود بعضى قولى و بعضى فعلى- و قولى مانند ثناء متكلم
بود بر خود- و اظهار نقصان خصم خود يا نقصان ضد سخن خود- و تقرير آنچه مقتضى تصور خير
باشد باو- و آنك او را منزلتى ثابت است- و همچنين مدح مستمعان و ثناء بر ايشان و بر
حاكم- كه داعى ايشان باشد بتصديق و قبول- و استدراج بانچه مبنى بود از هياتى پوشيده
در متكلم- يا مقتضى خلقى و انفعالى باشد در مستمع چنانك گفتهايم- و فعلى مانند رعايت
شرايط زى- و هيات و منظر و اشارات و افعالى كه مؤكد سخن او باشد- و استدراج گاه بتقريب
و بسط بود- و گاه بتبعيد و قبض و گاه باستيناس و گاه بايحاش- و عوام و احمقان استدراج
را مطيعتر