سخن-
بجاى خويش اقتضاء شبه وزنى كند- و هر لغتى را در اين باب حكمى ديگر بود- و تقسيمات
چنانك گويند اما فلان چنين كرد- و اما فلان چنان هم اقتضاء وزنى كند- و متقابلات مانند
آنك گويند- لازم نيست كه چنانك خواص بر جد اقبال نمايند- عوام از هزل اعراض كنند- و
همچنين متقابلات را- بسوى ظهور بعض اركان بواسطه ديگر بعض رونقى زيادت بود- و در تشبيهات
هم رعايت تقابل پسنديده بود- چنانك اگر مريخ را زن خوانند- زهره را بازاء آن زخمهزن
بايد گفت- و ببايد دانست- تسجيع و وزن و تقابل و امثال آن اقتضاء سهولت حفظ كند- اما
در همه ابواب اعتدال نگاه بايد داشت- چه طول مصرعها ممل بود و قصرش مقتضى استحقار-
و بعضى لغات را در استعمال بعضى زينتها مدخلى زيادت بود- چنانك لغت تازى را در امثال
اين صناعت- و ايثار مطبوع بر مصنوع در همه مواضع واجب بود- و ببايد دانست كه خطابت
مكتوب را نسقى ديگر باشد- و ملفوظ را نسقى ديگر- چه در ملفوظ انديشه را مجال نبود و
در مكتوب باشد- و نيز مكتوب در معرض تخليد بود- و نفاد را در آن مجال تصرف- و ملفوظ
كه بزودى از خاطرها محو شود نه چنين- و از مكتوب آنچه در رسايل كتاب افتد بر وجهى ديگر
باشد- و آنچه در سجلات حكام افتد بر وجهى ديگر- مثلا در رسائل نظر بر تكلف بيشتر بود-
و در سجلات نظر بر ايضاح و تصحيح سخن بيشتر- و از ملفوظ نيز آنچه در محافل عام گويند-
بر وجهى ديگر باشد- و آنچه در مجالس خاص گويند بر وجهى ديگر باشد- مثلا استعمال اخذ
بوجوه در اول نافعتر- و در دوم تلخيص سخن و تجريد از تكلف بهتر- و باين سبب بود- كه
هر كه نوعى از اين انواع ملكه كرده باشد- بيشتر چنان بود كه از ديگر نوع قاصر بود-
و چون طبعها راست و ذوقهاى با سلامت- در هر باب بر آنچه اقتضاء زينتى و طراوتى كند-
و يا آنچه ضد آن بود گواهى دهد- پس اين قدر در اين باب كفايت بود.