هر
سخن كه مشتمل باشد بر ايضاح مطلوبى- منقسم بود بدو جزو- يكى دعوى و ديگرى حجت- و تقديم
دعوى بر حجت يا تاخيرش از او- بحسب مصلحت مختلف بود چنانك گفتهايم- و اكثر اقاويل
خطابى را صدرى و اقتصاصى و خاتمه باشد- و صدر بمثابت رسمى و نشانى بود غرض را- چنانك
خطاط اول بنقطه نشانى كند- و نقاش نيرنگى بزند و مؤذن تنحنحى بكند و مغنى ترنمى- پس
بايد صدر مشتمل بود بر تعريض بمقصود- و تلويح آنچه باقى اجزاء بر آن مشتمل خواهد بود-
مثلا چنانك تصدير فتح نامه- بانك الحمد لله معز اوليائه و قاهر اعدائه- و تصدير ذكر
مدح كسى- بانك تعظيم فضلا و اكرام علماء از لوازم باشد- و تصدير شكايت بانك ديرى است
تا گفتهاند- دشمن دانا بهتر از نادان دوست- و بر جمله تصدير بامثال و احاديث و ابيات
پسنديده باشد- و بايد كه افتتاح نكند بلفظى كه بفال ندارند- يا بايراد قبيحى يا مكروهى-
بل ابتدا بسخن خوش و فال نيكو و ذكر عاقبت خير كند- چه اگر اول تاثير آن در نفوس اقتضاء
نفرتى كند- باشد كه بآخر آن نفرت مانع تصديق باشد- و اقناع حاصل نيايد و تصدير بمشاورات
خاصتر بود- چه تصدير اقتضاء عظمت مطلوب كند- پس بامور عظام اولى- و امور عظام بمشاورات
خاصتر است چنانك گفتيم- و در رسائل خطابى مكتوب هم طول تصدير شايد- اما در ملفوظ بهتر
چنان بود كه- هر چه بيشتر ايراد مقصود كند- بملخصتر و مفهومتر عبارتى- چه طول تصدير
دليل جبن قائل يا شناعت قول بود- مگر كه قائل را مذمت فعل بيان بايد كرد- و باشد كه
تصدير بذكر فضيلت خود و رذيلت خصم كنند- و اين نادر بود- و اما در اعتذار ترك تصدير
واجب بود- چه مستمعان انتظار جواب