عمى
و صلع و درد- نه آنك بسبب نزول ماء مثلا يا داء الثعلب- يا انتقال از سن طفوليت- ابصار
و موى و دندانش زايل شود- و بعد از آن ممكن بود كه معاودت كند- و بحسب تحقيق از اين
عامتر بود- بل ملكه هر موجودى بود بنسبت با موضوعى- كه طبيعى از طبايع او قابل آن
موجود تواند بود- خواه آن طبيعت جنسى باشد يا نوعى يا عامتر از آن- و عدم عدمش از
آن موضوع- موضوعش خواه در وقتى- يا نوعى يا شخصى كه ملكه موجود تواند بود- و خواه در
غير آن- و خواه انتقال از يكى به ديگر جايز بود و خواه نبود- بل عامتر از اين جمله-
پس زوجيت و فرديت و نطق و عجمت- كه موضوع هر دو معنى جنسى است- و اقتسام انواع كردهاند
بىتعاقب و تنازع- و ذكورت و انوثت كه اقتسام اشخاص كردهاند- و همچنين حركت و سكون
و نور و ظلمت- كه تعاقب و تنازع كنند در اشخاص- و عدل و جور كه- در تحت دو جنس مختلفند
چون فضيلت و رذيلت- و صحت و مرض كه نه چنينند- بحسب شهرت از باب تضاد بود- و بحسب تحقيق
از باب ملكه و عدم- چه يكى وجودى است و ديگر عدمى- و همچنين اعدامى كه نه بشرط مذكور
باشند- مثلا در موضوعى كه امكان وجود ملكه نباشد- بحسب جنس قريب يا بحسب نوع- چون عدم
بصر حايط را يا كژدم را- يا بحسب شخص چون عدم ذكورت زنان را- يا اگر ممكن باشد- و ليكن
پيش از وقت امكان وجود ملكه باشد مانند امردى- يا در وقت امكانش- بىآنك از ملكه انتقال
كرده باشد مانند كوسجى- يا بعد از انتقال و ليكن انتقال از عدم نيز ممكن بود- مانند
آنچه بسبب داء الثعلب بود- و يا بعد از وقت- چون عقم مشايخ هم بحسب شهرت از باب تضاد
بود- و بحسب تحقيق از باب ملكه و عدم-.