انذار
بيشتر كند- و خايف از عناد در هيات مصدقان زودتر آيد- و محبت و مدح اقتضاء تصديق محبوب
و مادح كند- و غضب و قساوت اقتضاء امتناع از تصديق و تقرير فضيلت- و انصاف حاكم او
را مايل گرداند بتصديق- و اسخاط او بر خصم بتكذيب قول او- و باين تقريرات- معلوم شود
كه امور خارجى از عمود كه اعوان اويند- در افادت تصديق دو صنف باشند- يكى آنچه مقتضى
نفس تصديق بود- مانند شهادت و تقرير آنك شهادت مقنع است- و شهود از كيانند و معجز حجت
است- و آن بر طريق نصرت بود- و ديگر آنچه مقتضى استعداد تصديق بود- مانند احداث انفعالات
و ايهام اخلاق- كه آن را استدراجات خوانند- و آن بر طريق حيلت بود- پس اجزاء صناعت
خطابى سه چيز بود- عمود و نصرت و حيلت و اصل عمود است- و صاحب ملكه عمود تنها را عالم
فصيح شمرند- و صاحب ملكه ديگر اجزاء را عاقل زيرك- و از اين بحث- معلوم شود كه اين
صناعت را با صناعت اخلاق- در موضوع اشتراكى باشد- چه معرفت اخلاق و انفعالات در اين
صناعت ضرورى بود- اما در تصرف در موضوع مشاركت نبود چنانك بيان كنيم- و نيز مطلوب در
آن صناعت اعتقاد جازم بود- و اينجا اقناع كافى بود- و تصديقات حاصل باين طرق دو صنف
بود- يكى صناعى و ديگرى غير صناعى- و اول تصديقاتى بود كه- اكتساب آن بواسطه صناعت
توان كرد- و آن سه چيز بود- ا تثبيت و معنى آن بيان كنيم- ب سمت و هيات متكلم- ج استدراج
سامع باقوال خلقى و انفعالى- و غير صناعى تصديقاتى بود كه- صناعت را در آن تاثيرى نبود-
بل بوضع يا شرع حاصل شود- مانند آنچه بقول شارع يا گواه متعلق بود
فصل
سيوم در قياسات خطابى و حال مواد و صور آن
همچنانك
در جدل معول بر قياس و استقراء بود- در خطابت معول