مقولات
عشره- و عادت اهل صناعت چنان رفته است- كه ختم قاطيغورياس- بشرح اصناف تقابل و تقدم
و تاخر كنند
فصل
هشتم در معرفت اقسام تقابل
متقابلان
دو چيز را گويند كه يك موضوع را- در يك زمان مجتمع نتواند بود بالفعل- و اگر چه بالقوه
هر دو آن موضوع را توانند بود- و آن چهار قسم بود- اول متقابلان بسلب و ايجاب و آن
دو نوع بود- مفرد مانند فرس و لا فرس- و مركب مانند زيد فرس است زيد فرس نيست- چه اطلاق
اين دو معنى بر يك موضوع در يك زمان محال بود- دوم متقابلان بتضايف مانند ابوت و بنوت-
و ديگر انواع مضاف- چه اجتماع اين دو نوع- در يك موضوع بيك وجه در يك زمان محال بود-
سيوم متقابلان بتضاد- مانند سواد و بياض و حرارت و برودت- و ضدان دو متقابل را گويند-
كه در يك موضوع جمع نتوانند آمد- و انتقال موضوع از هر يكى به يكى محال نبود- و لا
محاله اضافت عارض تضاد باشد- چه ضد باضافت با ضدى ديگر تواند بود- چهارم متقابلان بملكه
و عدم- و ملكه را قنيه نيز خوانند- مانند تقابل بصر و عمى- و مراد ببصر اينجا- نه آن
قوت ابصار است كه بمعنى امكان بود- و جنين را در شكم مادر حاصل بود- نه آن فصل ابصار-
كه در حال مشاهده مبصرات حاصل بود- بل آن قوت كه حيوان بينا را در همه احوال- چه در
حالت ديدن- و چه در حالت چشم بر هم نهادن حاصل باشد- و با وجود آن قوه قادر بود- بر
فعل ابصار هر گاه كه خواهد- و عدم ملكه نه عدم مطلق بود- بل عدم بصر بود در موضوعى
كه- از شان او بود