چنانك
گفتهايم- و بايد كه بر تحصيل اقاويل بسيار از يك قول- بطرق قسمت و تصاريف و نظاير
و امثال- و تحليل حدود و قياسات قادر بود- و از اسناد جزويات بيك يك حكم عام- جهت استقراء
و ضبط قوانين متمكن بود- و اگر چه ايراد عام دشوارتر بود- و بايد كه سايل جهد در تعميم
حكم كند- و مجيب در تخصيص آن- چه چندانك حكم مسلم عامتر بود سايل را بهتر- و چندانك
خاصتر بود مجيب را بهتر- از جهت آنك قياس فعل سايل بود- و مقاومت فعل مجيب و معارضه
هم مجيب را بود- و آن ايراد قياسى بود مستانف ناصر وضع او- محاذى قياس سايل كه مبطل
وضعش باشد- و آن بوقت عجز از مقاومت استعمال كند- و دليل ضعف او بود- و سائل را رسد
كه- چون قياس او را مقاومت نكرده باشد بمعارضه التفات نكند- و آن بر حسب اصطلاح بود-
و مناقضه هم مجيب را بود در ابطال استقراء- يا تكذيب كبرى قياس استعمال كند- و قياس
و معارضه از كثرت ابتدا كند- و مؤدى بوحدت باشد- و مناقضت و مقاومت بر عكس وحدت را
بكثرت الحاق كند- يعنى جزويات كلى منقوض را مختلف الحكم گردانند- و مقاومت اقتضاء انصراف
كند- از واحد كه نتيجه است بمقدمات متكثر- و نيز محتاج تصحيح مقدمه فاسد گرداند بمقدمات
ديگر- و هر چند صناعت جدل- مفيد قوت اكتساب قياسات و مناقضات و معارضات- و معلومات
و معرفت صحت و فساد سؤالهاست- اما بايد كه مجيب متكفل حفظ و نصرت هر وضعى نشود- و نه
سائل متكفل هدم هر وضعى- بل بايد كه مجيب نصرت مشهور و صادق كند- و سايل ابطال اضداد
آن- هر چند مكافات متعنت بتعنت و جاحد بجحود روا بود- و بايد كه از كسانى كه در تسليم
مشهورات مضايقت كنند- يا مجادله بسوى تغلب و تفوق- و اظهار علم بدروغ كنند محترز باشند-
تا طبع بمجاورت ايشان تباه نشود- اين است آنچه از قوانين علم جدل مهم تر است- و نيكو
طبع و متفطن چون بر اين قدر متمرن شود- در صناعت كامل گردد و بليد را از اضعاف اين
تمتع نبود