تا
بر ترتيب طبيعى باشد- و اگر فصول نه باين اعتبارات بود- مانند حساس و متحرك باراده
تقديم يكى اولى نباشد- و ببايد دانست كه اجزاء حدود و رسوم را ارتباطى بود- تا از مجموع
يك چيز حاصل شود كه حد يا رسم باشد- و آن ارتباط در حد شارح- اسم بربطى تقييدى باشد
در لفظ- چنانك گفته آمده است- و در حد دال بر ماهيت بحصول اتحادى- كه مؤدى بود به تصور
ماهيتى در عقل- مطابق ذاتى موجود در خارج يا هم در عقل
فصل
ششم در بيان وجه انتفاع بتحليل و قسمت در اقتناص حدود و غير آن
همچنانك
در قياس اغلب چنان بود- كه اول مطلوب وضع كنند- و بعد از آن طلب مقدماتى كنند كه منتج
مطلوب بود- در حدود نيز اول محدود وضع كنند- و بعد از آن طلب ذاتيات او كنند- بطريق
تحليل و قسمت و امثال آن- تا از آن تركيب حد كنند- و اقتناص محمولات ذاتى بطريق تحليل
چنان بود- كه در ماهيت محدود تامل كنند- تا در تحت كدام جنس افتاده است از اجناس عالى-
و ديگر انواعى كه- با او در تحت آن جنس افتادهاند چيست- و مشاركت و مباينت ذاتى ميان
آن انواع بكدام صفتست- تا هر يكى از ذاتيات مشترك و ذاتيات خاص با دست آيد- و استقراء
را در اين باب معاونتى تمام باشد- مثلا خواهند كه ذاتيات خط معلوم كنند- نگاه كنند
خط در تحت مقوله كم باشد- و از نوع كم متصل و خط مستقيم و خط مستدير- و خط منحنى و
خط محدب در معنى خط اشتراك دارند- پس چون در معانى ذاتى هر يكى تامل رود- خط مستقيم
طولى بود بىعرض- كه نقطههائى كه بر او فرض كنند مقابل يكديگر بود- و خط مستدير طولى
بود بىعرض- كه نقطه فرض توان كرد- كه خطهائى كه از آن نقطه باو كشند متساوى بود- و
خط محدب طولى بود بىعرض- كه برو يك نقطه موضع اتصال دو خط مستقيم بود- و بر غير استقامت-
و خط منحنى طولى بود بىعرض- كه از محيط قطعى زايد يا ناقص يا متكافى بود- پس چون اين
خصوصيات بيفكنند- حد خط بماند