نكند-
و در متساوى الساقين طلب كند- و چون بيابد از آنك تساوى ساقين را در آن مدخلى نيست-
و وقوعش در اين حكم بالعرض است غافل باشد- يا اگر مثلثى ديگر بيابد- از استيفاء اقسام
كه مؤدى بود باستقراء تام غافل بود- و استقراء ناقص مفيد علم نبود- پس پندارد كه حكم
در آن انواع كه يافته است كلى است- و وجه تحرز از اين غلط آن بود- كه حكم در معنى مشترك
امتحان كنند- و با يك يك لاحق خاص همچنين- تا معلوم شود كه لواحق در ثبوت حكم مؤثر
هست يا نه- اگر نبود حكم كلى بود و الا مقيد بود بلاحق خاص- و اختلاف ميان اين دو وجه-
كه صورت دوم مشتمل است بر آن بحسب اعتبار است- و الا در معنى حكم هر دو يكى است
فصل
سيزدهم در ضرورى بحسب اين صناعت
هر
گاه كه مقدمات برهان مفيد علمى يقينى بود- و دايم باشد كه متغير نشود بايد كه ضرورى
باشد- چه حال نتيجه معلول حال مقدمات است- پس اگر مقدمات ممكن بود شايد كه نتيجه متغير
شود- و چون چنين بود- از مقدمات ضرورى در همه اوقات نتيجه يقينى دايم آيد- و از مقدمات
ضرورى بحسب وقتى- نتيجه يقينى آيد بحسب آن وقت- و از مقدمات غير ضرورى نتيجه غير ضرورى-
اگر گويند در باب قياس- از صغرى غير ضرورى با كبرى ضرورى- نتيجه ضرورى آمده است- پس
چرا نشايد كه بهرى مقدمات برهان غير ضرورى بود- گوئيم آن انتاج اگر يقينى بود هم بقوت
برهانى باشد- مشتمل بر دو مقدمه ضرورى- مثلا در اين صورت كه گوئيم- انسان ماشى است
باطلاق غير ضرورى- و ماشى حيوانست بضرورت- كبرى اگر نه بسبب علت دانيم يقينى نبود-
و بعلت چنان توان دانست كه- چون دانند صدور مشى از حيوان مقتضاء طبيعى است مقارن او-
پس دانسته باشد كه هر چه از شان اوست كه ماشى بود حيوان بود- و صغرى چنين بايد كه-
انسانست كه از شان او