ماده-
در بعضى امور طبيعى كه فاعل تام بود- هم مستلزم وجود فعل باشد مانند ماده انگشت ششم-
ط وجود معلول مستلزم وجود همه علل باشد بالفعل- الا وجود غايت كه از او متاخر است-
مانند جامه خواب- كه وجودش مستلزم وجود اضطجاع بر وى نبود- و دندان كه وجودش مستلزم
وجود مضغ نباشد- ى علت تام آن بود كه- از وجود او بالذات وجود معلول لازم آيد- و اين
علت قريب بود و بالذات و بالفعل- و خاص معلول از آن جهت كه علت او باشد- و ديگر علتها
ناقص بود- و بحقيقت علت نبود بل جزو علت بود- و قيد بالذات بجهت آن كرديم- كه گاه بود
كه وجود بعضى علل مستلزم وجود معلول بود- مانند صورت يا غايت تنها اما آن لزوم بالعرض
بود- چه بسبب استلزام حصول ديگر علل بود- يا لم چون طالب علت بود طالب علت تام بود-
چه اگر علتى ناقص ايراد كنند سؤال بلم منقطع نشود- و ما دام كه شرطى يا جزوى از علت
باقى بود- سؤال را مدخلى باشد- پس چون علت تام شود سؤال ساقط شود- يب هر چه علت تام
معلول بود- علت تام احوالى بود كه معلول را واجب بود- و اما احوالى كه معلول را ممكن
بود محتاج بود بعلتى ديگر- مثلا علت وجود جسم علت حصول او بود لا بعينه- اما حصولش
در مكانى معين محتاج بود بعلتى ديگر- يج علم تام بعلت تام مقتضى علم بود بمعلول بر
وجهى تام- چه معلول اثر علت است و لازم او بطريق وجوب- و علم تام به چيزى مشتمل بود
بر علم با آثار آن چيز- و بانچه واجب الحصول بود او را- پس اگر علم بعلت حاصل بود و
بمعلول نه- از جهت نقصان علم بود يا از جهت نقصان علت در عليت- و هر علت كه علم باو
مقتضى علم بود بمعلول- آن را