جدل
اگر چه از مواد برهان عامتر باشد بوجهى- چه صادق بحسب اغلب مشهور بود- و نه هر مشهورى
صادق بود اما اعمى عرضى است- چه تعلق صدق به شهرت ضرورى نيست- بخلاف قياس كه اعمى ذاتى
است چه جزو صورى است- پس باين سبب تقديم برهان بر اين صناعات واجب است
فصل
دوم در احوال صناعات پنجگانه و مبادى اصناف قياسات
در
مفتتح اين صناعت گفته آمد- هر تعليمى و تعلمى ذهنى بعلمى سابق باشد- و بيان اين سخن
مشتمل بر چند بحث است- ا اكتساب كه اخراج چيزى باشد از قوت بفعل- لا محاله متعلق بود
بهيئتى- و آن هيات را دو نسبت بود يكى با مؤدى و فاعل آن هيات- چه هر چه از قوت بفعل
آيد آن را بفعل آرنده باشد- و دوم با قابل و محل آن هيات- و چون آن هيات علم بود نسبت
اول را تعليم خوانند- خواه مؤدى استاد باشد و خواه قوت فكر يا چيزى ديگر- و نسبت دوم
را تعلم خوانند- خواه قابل تلميذ باشد يا قوت ادراك يا غير آن- و چون مراد در اين موضع
علم مكتسب است- آن را با هر يكى از اين دو نسبت فرا گرفتهاند- تا غير مكتسب از آن
خارج باشد- ب تعليم و تعلم باشد كه فكرى بود- و آن چنان بود كه- تاليف مقدمات از حدود
يا تصور حدود باكتسابى بود- كه قوت فكر كرده باشد بعد از تجشم طلب- و باشد كه حدسى
بود- و آن چنان بود كه- بعضى از آن تاليفات يا تصورات بىتجشم طلب در ذهن متمثل شود-
و باشد كه تفهيمى بود- و آن چنان بود كه از تعليم استاد يا كسى ديگر حاصل شود- و باشد
كه تنبيهى بود- و آن چنان بود كه- آن تاليف يا تصور اولى بود از جهت عبارت ملتبس- پس
بايضاح عبارت دفعه حاصل شود- و ذهنى از اين جمله عامتر بود- و باين سبب تعليم و تعلم
بذهنى مقيد كردهاند- ج اكتساب تصورات بعد از تصور اجزاء اقوال شارحه تواند بود- و
آن محمولات باشد يا امثله- و اكتساب