الشيء
على نفسه مشهورترين حقى باشد- و مصادره بر مطلوب گاه بود كه ظاهر باشد- و گاه بود كه
مخفى باشد- و هر يكى باشد كه حقيقى بود- و باشد كه ظنى بود يا بحسب شهرت- اما ظاهر
چنان بود كه گويند- كل انسان بشر و كل بشر ناطق فكل انسان ناطق- و نتيجه در اين قياس
كبرى است بعينه- و اين جنس كمتر افتد كه خلل آن پوشيده نماند- و اما مخفى چنان بود
كه در قياسات مركب باشد- تا نتيجه و مقدمه از يكديگر دور افتد- و بان سبب رواج يابد-
و چندانك دورتر باشد بقبول نزديكتر باشد- مثالش اگر كسى در بيان اين مسأله از علم هندسه-
كه چون خطى بر دو خطى متوازى افتد- دو زاويه حادث در يك جهت مساوى دو قائمه بود- گويد
زيرا كه اگر مساوى نبود بهم رسند- پس مثلثى حادث شود- كه دو زاويه او مساوى دو قائمه
بود و اين خلف است- مصادره بر مطلوب كرده باشد- چه حكم دوم بحكم اول بيان توان كرد-
پس لا محاله حكم اول يكى از مقدمات اثبات حكم دوم شود- و دو ركن يك مقدمه لازم آيد
كه مشترك باشد- و اما ظنى چنان بود كه آن دو حد دو امر متساوى باشند- مانند ضاحك و
متعجب يا خاص و عامى- و بحسب ظنى يك چيز شمرند- و بحسب شهرت چنان بود- كه اتحاد هر
دو حد باعتبار شهرت باشد- و مصادره بر مطلوب چون در يك قياس افتد- بايد كه نتيجه در
كيف و كم مانند يك مقدمه بود- و آن دوازده ضرب بيش نتواند بود- و از نوزده ضرب كه در
اشكال چهارگانه منتج است- و در هفت ضرب باقى- و آن چهارم شكل اول و سيوم شكل دوم- و
اول و دوم و ششم شكل سيوم- و اول و چهارم شكل چهارم باشد واقع نبود- چه نتيجه در اين
ضروب بكيف يا كم- مخالف هر دو مقدمه باشد- و چون مصادره بر مطلوب در شكل اول باشد-
و مطلوب موجبه كلى بود- شايد كه مقدمه كه بعينه مطلوب بود صغرى باشد- و شايد كه كبرى
باشد- و اگر سالبه كلى بود جز كبرى نتواند بود- و اگر موجبه جزوى باشد جز صغرى نتواند
بود- و در