هر
گاه نتيجه قياس اقترانى را با يك مقدمه تاليف كنند- بر هياتى قياسى يا ديگر مقدمه نتيجه
دهد- آن قياس را داير خوانند- و هر گاه كه مقابل نتيجه را با يك مقدمه تاليف كنند-
تا مقابل ديگر مقدمه نتيجه دهد- آن قياس را معكوس خوانند- و دور و عكس از عوارض قياسند-
پس اين بحث تعلق بعلم قياس دارد- و باشد كه در بعضى تاليفات عكس مقدمه يا عكس نتيجه
را- بجاى مقدمه و نتيجه بكار دارند- چون تاليف بر آن وجه انتاج مطلوب كند- و وقوع دور
و عكس در علوم كمتر باشد- و در امتحان و مغالطه بسيار بود- اما در علوم مثال وقوع دور
چنان بود- كه مطلوبى را بنوعى از برهان ان- كه آن را دليل خوانند بيان كرده باشند-
پس چون خواهند كه- آن بيان با برهان لم رد كنند قياس داير شود- چنانك گوئيم اين چوب
سوخته است- و هر چوب كه سوخته باشد آتش باو رسيده باشد- پس اين چوب را آتش رسيده است-
و اين برهان ان است- پس چون با لم كنيم گوئيم- اين چوب را آتش رسيده است- و هر چوب
كه آتش باو رسيده باشد سوخته باشد- پس اين چوب سوخته است- و ظاهر است كه يك بار نتيجه
بمقدمه اثبات كرديم- و يك بار مقدمه بنتيجه- و اسم دور بر اين قياس از اين جهت نهادهاند-
و حال اين دو برهان در كتاب برهان بيان كنيم- و مثال وقوع عكس چنان بود- كه مطلوبى
را بقياس خلف بيان كرده باشند- پس چون خواهند كه آن بيان با قياس مستقيم رد كنند- قياس
معكوس شود- چنانك در بيان آنك- چوبى سوخته را آتش رسيده باشد- بطريق خلف گوئيم- اگر
اين قضيه كه اين چوب را آتش رسيده است كاذب بود- نقيضش كه اين چوب را آتش نرسيده است
صادق بود- و هر چوب كه آتش باو نرسيده باشد سوخته نبود- پس اين چوب سوخته نيست-