پس
آنچه زيادت بود يا مقدمات قياسى ديگر بود- يا مقدمات استقرائى يا تمثيلى- كه بان مقدمه
اثبات كرده باشد- و استقراء و تمثيل بعد از اين بيان كنيم- و بر اين تقدير آن قياس
مركب بوده باشد نه بسيط- و اگر تمامى آن مقدمات ضرورى نبود- آنچه بمثابت حشو باشد-
يا از جهت حيلت ايراد كرده باشد- يا از جهت زينت يا از جهت ايضاح سخن- و اما حيلت مانند
آنك در قياسات امتحانى و مغالطى- از مناقشت مخاطب در تسليم مطلوب محترز باشند- پس بطريق
تلبيس با اظهار تدقيق- متن سخن با حشو آميخته كنند تا مخاطب متحير شود- و مطلوب را
ناشناخته مسلم دارد- و اما زينت مانند آنك- در خطابيات و شعريات سخن را بانواع تشبيب
و تشبيه- و استعارت و كنايت و آنچه بدان ماند آراسته كنند- تا بر مستمعان رواج يابد-
و اما ايضاح سخن مانند آنك در تفهيم متعلمان- سخن را بامثله و استشهادات مقرر و مؤكد
گردانند- چنانك در صناعات خمسه معلوم شود
فصل
دوم در قياسات مركبه
چون
قياسات بسيار بر اثبات يك حكم مجتمع شود- آن را مركب نخوانند- بل قياسات مركبه آن را
گويند- كه نتايج بعضى مقدمات بعضى باشد- تا با هر يك مطلوب حاصل آيد- و چون هر قياسى
را دو مقدمه باشد- هميشه عدد نتايج و عدد قياسات متساوى بود- و عدد مقدمات ضعف آن-
و چون عدد مقدمات هر قياس زوج است- و مقدمات هر مقدمه زوج- پس هميشه عدد مقدمات هر
قياسى كه باشد- بسيط و مركب زوج بود- و اگر در موضعى فرد باشد- يا بسبب زيادتى بود
يا بسبب نقصانى- و حال زيادت گفته آمده است- و نقصان يا بسبب حذف مقدمه باشد- چنانك
در بعضى قياسات كه آن را ضمير خوانند- كبرى حذف كنند- و آن يا بسبب استغنائى بود- كه
از جهت شهرت حاصل باشد يا بر وجه مغالطه بود- يا چون پندارند كه مشهور