اسم
خوانند- چون رجل و ضارب- و اگر دلالت از آن جهت كند- كه واقع باشد در زمانى محصل- چون
ماضى يا حال يا مستقبل آن را فعل خوانند- مانند ضرب يضرب و قسم دويم را حرف خوانند-
و منطقيان فعل را كلمه خوانند و حرف را ادات- پس لفظ مفرد يا اسم بود يا فعل يا حرف-
و اسم يا بر ذوات چيزها دلالت كند چون انسان- يا بر صفات مجرد چون نطق- يا بر مجموع
هر دو چون ناطق- و همچنين يا بر نفس زمان چون يوم و سنه- يا بر مجموع زمان و معنى ديگر
چون تقدم و اصطباح- يا بر معنئى كه لا محاله واقع باشد در زمانى غير محصل- چون مضى
و ضارب- و فرق ميان اين اسم و فعل بان بود- كه زمان اسم غير محصل بود چنانك گفتيم-
و زمان فعل محصل بود چون مضى و ضرب- و همچنين اسم يا جامد بود يا سايل- جامد آن بود
كه از او اشتقاقى نتوان كرد- مانند حيزبون و هيهات- و سائل آن بود كه قابل اشتقاق بود
چون ضرب- و همچنين اسم يا موضوع باشد چون ضرب- و يا مشتق بود چون ضارب و مضروب- و فعل
در بيشتر لغات مشتق بود- چنانك در لغت عرب- از اسمى مشتق است كه آن را مصدر مىخوانند-
و فعل متضمن يا مستلزم چهار چيز بود- معنئى و محل آن معنى را- و حدوثى معنى را در آن
محل و زمانى حدوث را- چنانك در ضرب ضرب معنى است- و محل آنچه بجاى فاعل بود- چه فعل
اقتضاء فاعلى كند- هر چند نامعين باشد در لفظ- و حدوث ضرب در ضارب- آن معنى است كه
از ضرب مفهوم است- و زمان حدوث زمان ماضى است در اين صورت- و از اين چهار معنى يكى
كه محل فعل است- گاه بود كه تعلق بلفظى ديگر گيرد-