نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 20 صفحه : 208
فرمود: نه، خدا را مىخوانم كه" رحمن" و" رحيم" است.
سپس ادامه داد، هنگامى كه به آيه"
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ
ثَمُودَ" (آيه 13 همين سوره) رسيد،"
وليد" از شنيدن آن لرزيد و مو بر تنش راست شد، از جا بر خواست و به سوى خانه
خود رفت و به سراغ قريش نيامد! قريش گفتند: اى" ابو جهل"! مثل
اينكه" وليد بن مغيره" متمايل به دين محمد شده است، آيا نمىبينى به
سراغ ما نيامد، و سخنان او را پذيرفت، و به منزلش رفت؟ به همين جهت قريش سخت غمگين
شدند.
روز ديگر" ابو جهل" به سراغ او آمد گفت: اى عمو! (وليد عموى ابو جهل
بود) ما را سر به زير و رسوا كردى! وليد گفت: مگر چه شده، فرزند برادر؟! گفت: تو
دلباخته آئين محمد شدى؟
وليد گفت: من به هيچوجه دلبستگى پيدا نكردم، و من بر همان دين قبيله و نياكانم
هستم، ولى من سخن سخت و پيچيدهاى از او شنيدم كه از شنيدنش مو بر تن انسان راست
مىشود! ابو جهل گفت: شعر است؟
گفت: ابدا، شعر نيست.
گفت: خطبههاى موزون است؟
گفت: نه، خطبه كلامى است به هم پيوسته و يك نواخت، و اين سخنانى است متفاوت كه
هموزن يكديگر نمىباشد، اما درخشندگى خاصى دارد! گفت كه" كهانت" است؟! گفت:
نه.
گفت: پس چيست؟
نام کتاب : تفسير نمونه ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 20 صفحه : 208