پس از آنكه با استدلالى كه در آيه آمد توحيد مدبر و اداره كننده اين جهان
اثبات شد، در آيه بعد مىگويد" او آن چنان حكيمانه جهان را نظم بخشيده كه جاى
هيچ ايراد و گفتگو در آن نيست آرى" هيچكس بر كار او نمىتواند خرده بگيرد و
از آن سؤال كند، در حالى كه ديگران چنين نيستند و در افعالشان جاى ايراد و سؤال
بسيار است" (لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ
يُسْئَلُونَ).
گرچه در تفسير اين آيه مفسران، سخن بسيار گفتهاند، ولى آنچه در بالا گفته شد
از همه نزديكتر به نظر مىرسد.
توضيح اينكه: ما دو گونه سؤال داريم، يك نوع سؤال، سؤال توضيحى است كه انسان
از مسائلى بيخبر است و مايل است حقيقت آن را درك كند، حتى با علم و ايمان به اينكه
كار انجام شده كار صحيحى بوده باز مىخواهد نكته اصلى و هدف واقعى آن را بداند،
اينگونه سؤال در افعال خدا نيز جائز است، بلكه اين همان سؤالى است كه سرچشمه
كاوشگرى و پژوهش در جهان خلقت و مسائل علمى محسوب مىشود، و از اين گونه سؤالات چه
در رابطه با عالم تكوين، و چه تشريع ياران پيامبر و امامان بسيار داشتند.
اما نوع ديگر سؤال، سؤال اعتراضى است، كه مفهومش اين است عمل انجام شده نادرست
و غلط بوده، مثل اينكه به كسى كه عهد خود را بىدليل شكسته مىگوئيم تو چرا
عهدشكنى مىكنى؟ هدف اين نيست كه توضيح بخواهيم بلكه هدف آنست كه ايراد كنيم.
مسلما اين نوع سؤال در افعال خداوند حكيم معنى ندارد، و اگر گاهى از كسى سر
بزند حتما به خاطر ناآگاهى است، ولى جاى اين گونه سؤال در