نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 422
مىدهد.
[معناى
جمله:(قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ)]
در جمله(قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ) اضافه اذن به خير
اضافه حقيقى است، و معنايش اين است كه او بسيار شنوا است، ولى آنچه خير شما در آن
است مىشنود، مثلا وحى خداى سبحان را مىشنود كه مايه خير شما است و از مؤمنين
خيرخواهىهاى ايشان را مىشنود كه باز خير شما در آنست. ممكن هم هست بگوييم اضافه مذكور
اضافه موصوف بر صفت است، و معناى آن اين است كه او گوش هست، ليكن گوشى است با اين
صفت، كه براى شما خير است، چون نمىشنود مگر چيزى را كه به شما سود مىرساند و
ضررى هم برايتان ندارد.
فرق ميان اين
دو احتمال اين است كه لازمه وجه اولى اين است كه مسموع آن حضرت از وحى خدا و نصيحت
مؤمنان خير باشد. و لازمه وجه دومى اين است كه استماع آن جناب استماع خيرى باشد
يعنى به پارهاى از حرفهايى كه براى مسلمانان خير نيست گوش مىدهد، و ليكن صرفا به
منظور احترام از گوينده گوش مىدهد و كلام او را حمل بر صحت مىكند تا هتك حرمت او
را نكرده و خود نيز گمان بد به مردم نبرده باشد، و ليكن اثر خبر صادق و مطابق با
واقع را هم بر آن بار نمىكند، يعنى اگر در سعايت كسى باشد آن شخص را مؤاخذه
نمىكند، در نتيجه هم به حرفهاى گوينده گوش داده و او را احترام كرده، و هم ايمان
آن مؤمنى را كه وى در باره او بدگويى و سعايت كرده محترم شمرده است.
و از اين
بيان روشن مىشود كه مناسبتر به سياق آيه همين وجه دوم است، چون در دنبال جمله
مورد بحث فرموده:(يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ
...). توضيح اينكه، ايمان به معناى تصديق است، و خداوند در جمله(يُؤْمِنُ بِاللَّهِ) متعلق ايمان را ذكر كرده، ولى در جمله(وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ) متعلق را ذكر نكرده و نفرموده به چه چيز
تصديق مىكند، همين قدر فرموده به نفع مؤمنين تصديق مىكند، و تصديقى كه حتى در
خبرهاى زيانآور به نفع مؤمنين تمام شود اين است كه شنونده، مخبر را تصديق كند، نه
خبرى را كه آورده، به اين معنا كه به مخبر وانمود كند كه من تو را راستگو مىدانم،
هر چند در واقع خبر او را خبر نادرستى بداند و آثار صدق بر خبرش بار نكند.
[1] آن زمان كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند: ما شهادت مىدهيم
كه تو رسول اللهى، و خدا مىداند كه تو رسول اويى و او شهادت مىدهد كه منافقان
دروغگويند. سوره منافقون آيه 1
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 422