مؤلف: اين
روايت را قمى[2] نيز در
تفسير خود روايت كرده و مقصود از بعضى اصحاب خود كه نام برده به گفته قمى محمد بن
عمرو است. و معناى روايت اين است كه: عدد هشتاد يكى از مصاديق
كلمه كثير است، بدليل اين آيه قرآن، نه اينكه معناى آن هشتاد باشد.
و در مجمع
البيان از اهل تفسير و از تذكرهنويسان نقل مىكند كه گفتهاند: وقتى رسول خدا 6
مكه را فتح كرد در اواخر رمضان و يا در شوال سال هشتم هجرت با مسلمانان بسوى حنين
رفت تا با قبيله هوازن و ثقيف كارزار كند، چون رؤساى هوازن بسركردگى مالك بن عوف
نصرى، با تمامى اموال و اولاد حركت كرده و بسرزمين اوطاس آمده بودند، تا با آن
جناب بجنگند.
اتفاقا
دريد بن صمه كه رئيس قبيله جشم و مردى سالخورده و نابينا بود همراه ايشان
بود، دريد از ايشان پرسيد الان در كدام وادى هستيد؟ گفتند: به اوطاس رسيدهايم.
گفت: چه جاى خوبى است براى نبرد، نه خيلى نرم است و لغزنده و نه سفت و ناهموار، آن
گاه پرسيد:
صداى رغاء
شتران و نهيق خران و خوار گاوان و ثغاء گوسفندان و گريه كودكان را مىشنوم.
گفتند: آرى
مالك بن عوف همه اموال و كودكان و زنان را نيز حركت داده، تا مردم بخاطر دفاع از
زن و بچه و اموالشان هم كه شده پايدارى كنند. دريد گفت: به خدا قسم مالك براى
گوسفندچرانى خوب است، نه فرماندهى جنگ.
آن گاه گفت:
مالك را نزد من آريد، وقتى مالك آمد گفت: اى مالك تو امروز رئيس قومى و بعد از
امروز فردايى هم هست، روز آخر دنيا نيست كه مىخواهى نسل مردم را يكباره نابود
كنى، مردم را به نزديكى بلادشان ببر، آن گاه مردان جنگى را سوار بر اسبان كن و به
جنگ برو، چون در جنگ چيزى بكار نمىآيد جز شمشير و اسب، اگر با مردان جنگيت پيروز
شدى ساير مردان و همچنين زنان و كودكان به تو ملحق مىشوند، و اگر شكست خوردى، در
ميان اهل و عيالت رسوا نمىشوى.
مالك گفت: تو
پيرى سالخوردهاى و ديگر آن عقل و آن تجربهها را كه داشتى از دست دادهاى.