نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 18
تقسيم شود يك پنجم آن
چه مىشود؟ آيه نازل شد:(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ)[1].
مؤلف: اين
روايت هم با مضمون آيه به آن بيانى كه ما از سياق آيه درآورديم مطابقت نمىكند، و
در بعضى از رواياتى كه از مفسرين صدر اول از قبيل سعيد بن جبير و مجاهد و عكرمه و
همچنين از ابن عباس رسيده دارد كه آيه(يَسْئَلُونَكَ عَنِ
الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ ...) با آيه(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ
لِلرَّسُولِ ...) نسخ شده، و ليكن در سابق كه آيه را شرح مىداديم وجوهى
گذشت كه احتمال نسخ را نفى مىكند.
و نيز در
الدر المنثور است كه مالك، ابن ابى شيبه، ابو عبيد، عبد بن حميد، ابن جرير، نحاس،
ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابو الشيخ و ابن مردويه همگى از قاسم بن محمد روايت
كردهاند كه گفت: شنيدم كه مردى از ابن عباس از انفال مىپرسيد، ابن عباس در جوابش
گفت: اسب و اسلحهاى كه از دشمن گرفته شود از نفل است، آن مرد دوباره سؤال خود را
تكرار كرد، ابن عباس هم همان جواب را داد.
سپس آن مرد
پرسيد: انفالى كه خداى تعالى در كتابش فرموده چيست؟ و اين سؤال را آن قدر تكرار
كرد كه نزديك بود ابن عباس به تنگ بيايد، ناگزير در جوابش گفت، اين مرد مثل صبيغ
است كه عمر او را كتك كارى كرد- و در نقل ديگرى- چنين گفت: چقدر احتياج به كتك
دارى، تو عمر را مىخواهى كه مانند صبيغ عراقى كتككاريت كند، و عمر صبيغ را آن
قدر زد كه خون از پاشنه پايش سرازير شد[2].
و نيز در ذيل
جمله(أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا) مىنويسد:
طبرانى از حارث بن مالك انصارى روايت كرده كه وقتى از رسول خدا 6 مىگذشت حضرت
پرسيد حارث حالت چطور است؟ عرض كرد مؤمن حقيقى شدهام، فرمود: فكر كن و حرف بزن
براى هر چيزى حقيقتى است، حقيقت ايمان تو چيست؟ عرض كرد نفس خود را از دنيا گريزان
و بى رغبت كردهام، و در نتيجه همه شب را به عبادت مىگذرانم، و روزم را به روزه و
تشنگى، و گويا اهل بهشت را مىبينم كه در بهشت به ديدار يكديگر مىروند، و گويا
اهل جهنم را مىبينم كه از ناله و فرياد صدا به صداى هم دادهاند، حضرت سه مرتبه
فرمود: حارث درست شناختهاى از دست مده[3].
مؤلف: اين
روايت از طرق شيعه نيز به سندهاى متعددى وارد شده.