نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 8 صفحه : 435
مشيتش تعلق نگرفته به
اينكه سعادت را براى كسى كه از او اعراض كرده و به غير او كه همان زندگى مادى
زمينى است، اقبال نموده حتمى سازد. آرى، زندگى زمينى آدمى را از خدا و از بهشت كه
خانه كرامت او است باز مىدارد، و اعراض از خدا و تكذيب آيات او ظلم است، و حكم حتمى
خدا جارى است به اينكه مردم ظالم را هدايت نكند،(وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا
أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ)[1].
و لذا بعد از
جمله(وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها) فرمود:(لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ) و بنا بر اين بيان،
تقدير كلام اين مىشود: لكنا لم نشاء ذلك لانه اخلد الى الارض و اتبع هواه و
ليكن ما چنين چيزى را نخواستيم براى اينكه او به زمين چسبيده و هواى دل خود را
پيروى كرده، و چنين كسى مورد اضلال ما است نه مورد هدايت . هم چنان كه فرموده:(وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ)[2].
(فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ
يَلْهَثْ) يعنى او داراى چنين خويى است، و از آن دست بر نمىدارد، چه او را
منع و زجر كنى و چه به حال خود واگذاريش. و كلمه تحمل از حمله كردن
است نه از حمل و بدوش كشيدن.
(ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا) پس تكذيب از آنان
سجيه و هيئت نفسانى خبيثى است كه دست بردار از صاحبش نيست، زيرا آيات ما يكى دو تا
نيست، همواره آيات ما را به حواس خود احساس مىكنند و در نتيجه تكذيب ايشان نيز
مكرر و دائمى است.(فَاقْصُصِ الْقَصَصَ) كلمه
القصص مصدر است، و به معناى اقصص قصصا داستان بگو داستان گفتنى
است و ممكن هم هست اسم مصدر و به معناى اقصص القصة داستان كن اين قصه
را بلكه تفكر كنند و در نتيجه براى حق منقاد شده و از باطل بيرون آيند.
(ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا
يَظْلِمُونَ) صفت نكوهيده آنان را مذمت نموده و اعلام مىكند به اينكه تكذيب
ايشان به جايى ضرر نمىزند، بلكه ظلمى است كه در حق خود مىكنند، زيرا ديگران از
تكذيب ايشان ضررى نمىبينند.
(مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ
الْخاسِرُونَ) الف و لامى كه در المهتدى و
در الخاسرون است ظاهرا مفيد كمال است نه