نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 8 صفحه : 103
و يا نصف و يا ربع
بدنشان برهنه است. بعضى از مردانشان در بازارها و كارگاهها بدون لباس آمد و شد
مىكنند، و فقط عورتها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مىپوشانند، زنانشان شكم
و رانها را برهنه نموده و از كمر به بالاىشان هم برهنه است. دانشمندان همين قوم
اعتراف كردهاند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموختهاند. و
همچنين غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است، چون مىديدند كه مسلمين هيچ وقت
بدون ظرف غذا نمىخورند حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند غذا را روى برگ
درختان ريخته از روى آن بر مىدارند و مىخورند، و در عين تهى دستى هرگز از لباس و
آرايش خود كم نمىگذارند.
و چون مسلمين
از دير زمان در بلاد هند حكومت مىكردند، و غالبا فاضلترين و پارساترين حكومتهاى
اسلامى بودند تاثيرشان در بتپرستها بيش از تاثيرى بود كه ساير حكومتهاى اسلامى
در نقاط مختلف گيتى داشتند، لذا مساله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر
شايع گرديد، و لذا مىبينيم در بلاد شرق يعنى سيام و نواحى آن، مسلمين آن طور نفوذ
و تاثير نداشته بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن دست كمى از بتپرستها نداشتند،
و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بتپرستى نزديكترند تا به اسلام. زنان آن
نواحى غير از عورت جلو و عقب، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد براى خود قائل
نيستند. و حال آنكه در اسلام همه بدن زن عورت است.
خلاصه اينكه،
در سراسر گيتى هر كجا كه اسلام قوتى دارد به ميزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبيل
لباس، آرايش و امثال آن به چشم مىخورد، اينجا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى
اسلام معلوم مىشود و به خوبى به دست مىآيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمىداشت و
متعرض مساله لباس و آرايش نمىشد و آن را بر مسلمين واجب نمىكرد، به طور مسلم
امروز امم و قبايل بىشمارى هم چنان در حال توحش باقى مانده بودند. با اين حال
چطور يك مشت فرنگى ماب به خود اجازه مىدهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند در كمال
تبختر كلاه خود را كج گذاشته، روى مبل قهوهخانه و يا كاباره و يا ميكدهها تكيه
زده بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار
داده، مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را
با اينكه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد جزء احكام خود قرار دهد؟[1]