نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 78
(قالَ فَذُوقُوا
الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ)- گفتند:
بله، به پروردگار ما سوگند. گفت پس بچشيد عذاب را به كيفر كفرى كه مىورزيديد و
حقى كه پنهان مىداشتيد .
(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ ...) در مجمع البيان
مىگويد: هر چيزى را كه ناگهانى پيش آيد بغت گويند، مثلا گفته
مىشود: بغتة الامر- فلان امر ناگهانى براى او پيش آمد . و به همين
معنا است ساير مشتقات آن.[1] راغب هم
در مفردات در باره معنى حسرت گفته است: حسر عبارت است از
كنار زدن لباس از هر چيزى كه ملبس به آن است، گفته مىشود: حسرت عن الذراع-
يعنى آستين را از ذراع بالا زدم و حاسر كسى را گويند كه زره بر
تن و كلاه جنگى بر سر نداشته باشد، و محسرة به معناى جاروب است- تا
آنجا كه مىگويد- خسته و فرسوده را هم كه حاسر مىخوانند براى اين است كه اندازه
تواناييش براى ديگران معلوم شده- تا آنجا كه مىگويد- و حسرت به معناى اندوه و
ندامت بر امرى است كه فوت شده باشد، و ارتباط اين معنا با معناى كشف از اين راه
است كه گويد شخص اندوهناك برايش كشف شده و پى برده به جهلى كه او را وادار نمود به
ارتكاب كارى كه مرتكب شده، و يا از اين راه است كه قوايش از فرط اندوه و ندامت بر
ما فات منحسر (ضعيف) شده و يا از تدارك آن دچار حسر (خستگى) گشته است، اين بود آن
مقدارى كه از كلام راغب در معناى كلمه حسر محل حاجت بود.[2] و نيز در باره معناى
وزر مىگويد: وزر - به فتح واو و زاء- پناهگاه در كوه را گويند،
در قرآن كريم هم كه فرموده:(كَلَّا لا وَزَرَ إِلى رَبِّكَ
يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ)[3] به همين
معنا آمده، و وزر - به كسر واو و سكون زاء- به معناى سنگينى است، و
رابطه بين اين لغت و لغت وزر شباهتى است كه سنگينى با كوه دارد. و لذا
گناه را هم وزر مىخوانند و هم از آن به ثقل تعبير مىكنند.
از جمله
آياتى كه در آن وزر به معنى گناه به كار رفته آيه(لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً)[4] مىباشد. هم
چنان كه در آيه(وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ
أَثْقالِهِمْ)[5] نيز به اين
معنا به