نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 444
كار نيايد سنتى كه
خداوند در سوق دادن تمامى انواع موجودات به سوى سعادتشان دارد، و در خصوص انسان،
جريان پيدا نمىكند آن هم در اين عالم كه عالم كون و فساد است و هر سير و تكاملى
در آن محكوم است به اينكه به تدريج صورت بگيرد.
(وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ...) كلمه
اقتراف به معناى اكتساب است. و ضمير مفرد به كلمه وحى كه در آيه
قبلى بود برمىگردد. و لامى كه در لتصغى است براى غايت و بيان نتيجه
است. و جمله مورد بحث معطوف است بر كلامى كه در تقدير است، و تقدير جمله اين است
كه: ما كرديم آنچه را كه بايد مىكرديم و خواستيم آنچه را كه بايد مىخواستيم و در
عين حال براى هدفها و نتايجى ناگفتنى از وحيى كه شيطانها به يكديگر مىكردند
جلوگيرى ننموديم، تا هم آن نتايج به دست آيد و هم در نتيجه اعراض تو از آنان و رها
كردنت آنان را دلهايشان وحى شيطان را اجابت نموده، آن را بپسندند، و در نتيجه
بكنند آن كارهاى زشتى را كه بايد بكنند تا به منتها درجه شقاوت كه استعداد آن را
دارند برسند. آرى، خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن به سعادت كمك مىكند بلكه
اهل شقاوت را نيز در رسيدن به كمال شقاوتشان مدد مىنمايد، هم چنان كه فرمود:(كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ
رَبِّكَ مَحْظُوراً).[1]
بحث
روايتى
[ (رواياتى
در ذيل آيات شريفه گذشته: نهى از سب خدايان مشركين، ايمان نياوردن كفار و ...)]
در الدر
المنثور است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت: وقتى كه ابو طالب (ع) از
دنيا مىرفت مشركين قريش به يكديگر گفتند چه خوب است برويم و اين مرد را ديده از
وى بخواهيم كه برادرزاده خود (محمد) را سفارش كند كه متعرض ما و خدايان ما نگردد،
چون ما بعد از مردن وى از كشتن برادرزادهاش شرم داريم، و مىترسيم فردا عرب بگويد
در ايام زندگى ابو طالب از ترس او متعرض محمد نمىشدند، همين كه از دنيا رفت او را
كشتند.
بدنبال اين
گفتگو ابو سفيان و ابو جهل و نضر بن حارث و اميه و ابى- پسران خلف- و همچنين عقبة
بن ابى معيط و عمرو بن عاصى و اسود بن بخترى به راه افتاده مردى را به نام
[1] همه را چه آن گروه و چه اين گروه از عطاى پروردگارت كمك
مىدهيم كه عطاى پروردگار تو منع شدنى نيست. سوره اسراء آيه 20
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 444