نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 424
از هر آسمانى كمى خاك
برداشت و به قبضه دست چپش كه تا زمين هفتم مىرسيد از هر زمين قبضهاى برداشت، آن
گاه به امر پروردگار قبضه اولى را در دست راست و قبضه دومى را در دست چپ خود
نگاهداشت، آن گاه آن گل را دو قسمت كرده قدرى از زمين و قدرى از آسمانها در هر
قسمت ريخت (آنها را به هم بياميخت). در آن موقع خداى تعالى به آن گلى كه در دست
راست او بود فرمود: رسولان، انبيا، اوصيا، صديقان، مؤمنان و شهداء و هر آن كس كه
من كرامتش را بخواهم از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود واجب و حتمى شد. سپس به
آن گلى كه در دست چپ او بود فرمود جبارها، مشركين، منافقين و شيطانها و هر كه من
خوارى و بدبختيش را بخواهم از تو خواهد بود، و آنچه را كه فرمود براى ايشان واجب و
حتمى گرديد.
آن گاه اين
دو طينت به هم آميخته شدند، و مقصود از آيه شريفه(إِنَّ
اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى) هم همين جريان است، چون مراد از
حب ، طينت مؤمن است كه خداوند محبت خود را در آن جاى داد، و مراد از
نوى ، طينت كافر است كه از هر خيرى دور است، و اگر طينت مذكور را نوى خواند
براى همين است كه اين طينت از حق دور است، چون كلمه نوى از ماده
ناى است كه به معناى دورى است.
و همچنين آيه
شريفه(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ
الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ) نيز راجع به اين مطلب است. و مقصود از
حى مؤمنى است كه از طينت كافر به وجود مىآيد، و مقصود از ميت
كافرى است كه از طينت مؤمن موجود مىشود. و خلاصه اينكه، مراد از حى
مؤمن و مراد از ميت كافر است. و همچنين آيه(أَ وَ
مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ) كه مقصود از مرگ، اختلاط طينت مؤمن با
طينت كافر، و مقصود از زنده شدن، جدا شدن همان طينت است از آن طينت ديگر، آرى
خداوند مؤمن را در هنگام ولادت از ظلمت به سوى نور بيرون مىآورد، و به همين نحو
كافر را كه در نور بود از نور به سوى ظلمت خارج مىسازد. اين است معناى آيه شريفه(لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ)[1].
مؤلف: اين
روايت يكى از اخبار طينت است كه به زودى در محل مناسبى بحث در پيرامون آن و همچنين
اخبار مشابه آن خواهد آمد- ان شاء اللَّه-. و اينكه در اين روايت حب
و نوى به مؤمن و كافر تفسير شده از باب تفسير به باطن است، نه اينكه
معناى ظاهرى و لغوى اين دو كلمه بوده باشد و اين مطلب در روايات ديگرى نيز آمده
است.
و در تفسير عياشى
در ذيل جمله(وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً) از حسن بن على بن
بنت