نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 6 صفحه : 7
در قرآن مىفرمايد:(وَ
لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ)[1] و نيز
مىفرمايد:(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي
الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ)[2] و نيز
مىفرمايد:(وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ)[3] و ليكن بهيچ
اعتبار نمىتوان دين را فقط براى مؤمنين دانست و رسول خدا 6 را از دين بيگانه
شمرد، آن گاه گفت رسول خدا ياور مؤمنين است، براى اينكه هيچ كرامت و مزيت دينى
نيست مگر اينكه عاليترين مرتبه آن در رسول خدا 6 است و او را سهم وافرى از اين
مزيت است، لذا در هيچ جاى قرآن رسول اللَّه 6 را ياور مؤمنين نخوانده.
آرى كلام
الهى ساحتش منزهتر از آنست كه نسبت به احترامات لازم الرعايه آن جناب كوتاهى و
مسامحه بورزد، و اين خود قوىترين دليل است بر اينكه هر جا در قرآن ولايت را به
پيغمبر 6 نسبت داده است مقصود از آن ولايت در تصرف يا محبت است مانند آيه شريفه:(النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[4] و آيه(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...) چون در اين
دو آيه روى سخن با مؤمنين است و معنا ندارد رسول خدا 6 ياور آنها باشد چنان كه
مفصلا بيان كرديم.
پس معلوم شد
كه اين دو آيه مورد بحث در سياق، با آيات سابق خود شركت ندارند و لو اينكه فرض هم
بكنيم كه ولايت به معناى نصرت است، و نبايد فريب جمله آخر آيه يعنى:
(فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ) را خورد و خيال كرد
كه اين جمله تنها مناسب با ولايت به معناى نصرت است. زيرا اين جمله با معانى ديگر
ولايت يعنى تصرف و محبت نيز مناسبت دارد، براى اينكه غلبه دينى و انتشار دين خدا
در همه عالم كه يگانه هدف اهل دين است محتاج است به اينكه اهل دين به هر وسيله شده
به خدا و رسول متصل و مربوط شوند، چه اينكه اين اتصال به نصرت خدا و رسول باشد و
يا به قبول تصرفاتشان و يا به محبت و دوست داشتنشان، پس جمله آخر آيه با هر سه
معنا سازگارى دارد، و خداى تعالى در چند جا وعده صريح داده و به همه گوشزد كرده كه
بزودى اين غلبه دين اسلام بر ساير اديان محقق مىشود و فرموده:(كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي)[5] و نيز
فرموده:(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا
الْمُرْسَلِينَ. إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ
الْغالِبُونَ)