نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 6 صفحه : 355
ما بين او و بندهاش مسيح، و شامل هر چيزى
نمىشود، براى دفع اين توهم گفت: (إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ
الْغُيُوبِ) يعنى علم تام به جميع غيبها منحصرا از آن خداى عالم
است، هر چيزى كه براى يك موجودى حاضر و براى ساير موجودات غايب است همان چيز براى
خدا حاضر است و او محيط به آن است و لازمه اين مطلب اين است كه چيزى نتواند به غيب
چيز ديگرى كه خدا عالم به آن است و نه به غيب خود پروردگار راه يابد، براى اينكه
او خود مخلوقى است محدود كه نمىتواند از طورى كه آفريده و تحديد شده تجاوز نمايد.
پس تنها خداى
سبحان علام الغيوب است، و هيچ چيزى به جز خدا عالم به غيبها نيست، نه همه غيبها و
نه بعضى از آنها، علاوه بر اين، اگر هم فرض شود كه كسى (مانند انبيا و اوليا) به
چيزى از غيب خدا احاطه يابد باز هم محيط حقيقى نيست، زيرا اگر در اين فرض خداوند
به آنچه او احاطه يافته احاطه داشته باشد پس باز آن شخص محيط نيست، بلكه محاط به
احاطه خدا است، و خداوند است كه مشيتش تعلق گرفته او را به بعضى از غيبهاى خود
احاطه دهد، و معلوم است كه آن شخص به اين موهبت و ملكى كه خدا به او ارزانى داشته
از ملك خدا بيرون نرفته است، كما اينكه فرمود:(وَ لا
يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ)[1] و اگر- العياذ
باللَّه- خداوند احاطه به آن نداشته باشد در اين صورت محدود و مخلوقى بيش نيست و
خداوند بزرگتر از آنست كه مخلوق و محدود باشد تعالى اللَّه عن ذلك علوا
كبيرا .
(ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ
رَبَّكُمْ) مسيح (ع) پس از آنكه نسبت مزبور را از راه نفى سبب از خود نفى نمود
اينك مجددا از طريق بيان وظيفه و اينكه از وظيفه خود تخطى نكرده آن را نفى كرده و
عرض مىكند (ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ ...)- من به آنان
نگفتم مگر آنچه را كه تو به من دستور دادى كلام خود را به طريق نفى و اثبات
ادا كرده تا افاده حصر نموده بر جواب پروردگار و نفى آنچه از او سؤال شده دلالت
كند، و با جمله:(أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ) وظيفه خود را تفسير كرد،
و با جمله(رَبِّي وَ رَبَّكُمْ) خداى خود را توصيف
نمود تا كمترين شبهه و توهمى در اينكه او بندهايست فرستاده شده از طرف خدايى كه
پروردگار او و همه مردم است و رسولى است كه مردم را بسوى خداى واحد بىشريك دعوت
مىكند باقى نماند، آرى مسيح 7- به طورى كه قرآن شريف از او حكايت كرده-
هميشه مردم را همين طور صريح و روشن به توحيد دعوت مىنموده، از جمله كلمات او به
نقل قرآن اين آيه است: