نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 6 صفحه : 233
(وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى
ما أَنْزَلَ اللَّهُ ...) اين آيه در مقام حكايت اين معنا است كه رسول
اللَّه 6 كه كارش بلاغ است و بس، آنان را بسوى خدا و بسوى آنچه از خدا بسويش وحى
شده دعوت فرمود: پس دعوت رسول اللَّه 6 دعوت به حق است زيرا حق عبارتست از راستى
كه هيچ دروغى در آن راه نداشته باشد و علمى كه جهل آميخته به آن نباشد و از اينكه
در آيه سابق افترا را با جهل و تعقل نكردن مردم در ادعايشان جمع كرده بود مىفهميم
كه وقتى ادعاى آنان دروغ و جهل باشد قهرا ادعاى پيغمبر جز صدق و علم (كه همان حق
است) نخواهد بود، مع ذلك مردم گفتار او را نپذيرفته در رد فرمايش او چنين استدلال
كردند كه ما ديديم پدران ما چنين مىكردند، و اين همان تقليد باطل است، درست است
كه تقليد در بعضى از مواقع و در شرايط معينى حق و صحيح است، و بايد كه جاهل به
عالم رجوع كند، و اين سيرهايست كه هميشه در مجتمع انسانى و در جميع احكام زندگى
به حكم جبر جريان دارد، چون همه افراد نمىتوانند بر جميع ما يحتاج خود علم و تخصص
پيدا نموده و رفع حوايج خود را بنمايند و ناگزيرند در هر مورد به عالم مربوط به آن
رجوع نموده و از او تقليد كنند، ليكن در بعضى مواقع هم تقليد باطل است، و آن تقليد
جاهل است از جاهل ديگرى مثل خود، خلاصه همانطورى كه سيره عقلا رجوع جاهل را به
عالم صحيح مىداند و آن را امضا مىكند، همچنين رجوع جاهل را به جاهل ديگر مذموم و
باطل مىداند چنان كه رجوع عالم را هم به عالم ديگر باطل دانسته و تجويز نمىكند
كه مردى علم خود را ترك نموده و علم ديگرى را اخذ نمايد.
[تقليد، به
معناى رجوع جاهل به عالم، صحيح و عقلايى است ولى تقليد جاهل از جاهلى ديگر كه توسط
عالمى، راه نيافته، غلط است]
و لذا خداى
تعالى در رد اين گونه تقليد فرموده:(أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا
يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ) و مفادش اين است كه
عقل- اگر عقلى باشد- تجويز نمىكند كه انسان به كسى كه از علم بهرهاى ندارد مراجعه
نموده و هدايت و راهنمايى او را كه گمراهى است مثل خود بپذيرد، اين در حقيقت
پيمودن راه خطردار است، و سنت حيات اجازه نمىدهد انسان طريقهاى را سلوك كند كه
در آن ايمنى از خطر نيست، و وضع آن نه براى خودش و نه براى راهنمايش روشن نيست، و
شايد غرض از اينكه بعد از گفتن لا يعلمون شيئا اضافه كرد:(وَ لا يَهْتَدُونَ) اين باشد كه بخواهد حدود و قيود كلام را بر حسب حقيقت
اتمام نمايد، و بفرمايد:
مذموم بودن
تقليد جاهل از جاهلى مثل خود وقتى است كه دومى حقيقتا جاهل باشد و بين او و مقلدش
هيچ امتيازى نباشد، و اما اگر دومى جاهل اصطلاحى باشد و ليكن حقيقتا جاهل نباشد
مثلا از شخص سومى كه عالمى خبير و راهنمايى بصير باشد پيروى كند در چنين فرضى
تقليد جاهل از چنين جاهلى قبيح نيست، براى اينكه اين در حقيقت با راهنما راه
پيموده، و مثل
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 6 صفحه : 233