و راغب در
مفردات گفته: كلمه أجل به معناى جنايتى است كه خوف آن رود كه در بلند
مدت رخ بدهد، پس هر أجلى جنايت هست ولى هر جنايتى أجل نيست، مثلا گفته مى
شود فعلت ذلك من اجله- من اين كار را به خاطر او انجام دادم [2] و اين كلمه بتدريج در معناى غير
لغويش يعنى در تعليل استعمال شد، وقتى گفته مىشود: فعلته من اجل كذا
معنايش اين است كه: من اگر اين كار را كردم به علت فلان بود ، و خلاصه
سبب عمل من فلان شىء بود، و بعيد نيست كه استعمال كلمه مورد بحث در تعليل نخست از
اينجا شروع شده باشد كه جرم و جنايتى رخ داده، و ما فوق مجرم را تنبيه كرده و گفته
است: اساء فلان و من اجل ذلك ادبته بالضرب- فلانى كار زشتى كرد و از اين جهت
من او را با كتك تاديب كردم ، كه در حقيقت خواسته است بگويد: كتك زدن من ناشى
بود از جنايت و جرمى كه آن جرم وى را آلوده ساخت، و يا او خود را با آن جرم آلوده
ساخت، سپس بتدريج يكسره به عنوان تعليل استعمال شده، چنين گفتند: ازورك من
اجل حيى لك و لاجل حبى لك- منشا اينكه تو را زيارت كردم محبتى است كه به تو دارم و
به علت محبتم نسبت به تو بوده است .
و از ظاهر
سياق بر مىآيد كه اشاره كلمه ذلك به داستان پسران آدم است، كه قبلا
يعنى در آيات قبلى سخن از آن رفت، و بنا بر اين معناى جمله مورد بحث چنين مىشود
كه:
پيش آمدن
حادثه فجيع پسران آدم باعث شد كه ما بر بنى اسرائيل چنين و چنان حكمى بكنيم، و چه
بسا مفسرينى كه گفته باشند: جار و مجرور من أجل متعلق است به جمله:(فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ) كه در آيه قبلى است، و معنايش اين است
كه اصبح من النادمين من اجل ذلك- قاتل به خاطر همين پشيمان شد[3]، و خلاصه كلام اينكه ذلك-
اين حادثه باعث پشيمانى او شد، و اين قول و نظريه هر چند كه فى نفسه و با
قطع نظر از جملههاى بعديش نظريه بعيدى نيست، و نظيرش كه اول آيهاى جار و مجرور
باشد و متعلق به آخر آيه قبل باشد، در قرآن كريم آمده، آنجا كه مىفرمايد:(كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ* فِي
الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى)[4]، الا اينكه اين
نظريه لازمهاى دارد كه قابل قبول نيست و آن اين است