نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 494
برابر اراده او تسليم و رام شده و صريحا
گفته: اگر براى كشتن من دست به سوى من بگشايى من ... [1].
[پاسخ به
دو اشكال كه بر قصه هابيل و قابيل در قرآن وارد شده است]
وجه ناوارد
بودن اين اشكال اين است كه او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمىكنم، و تو
را در آنچه از من مىخواهى آزاد مىگذارم، بلكه تنها اين را گفت: كه من نمىخواهم
تو را به قتل برسانم، در آيه شريفه چيزى در باره اينكه بالآخره قتل چگونه واقع شد
و آيا مقتول با علم به اينكه قاتل قصد كشتن او را دارد، از خود دفاع كرد يا نه؟ و
آيا قتل به اين صورت بوده، و يا آنكه برادر قاتل، مقتول را بى خبر ترور كرده، و
فرصتى براى دفاع او نگذاشته؟ و ... نيامده.
پس اشكال
بالا به هيچ وجه وارد نيست، و همچنين اشكال ديگرى كه كردهاند كه مقتول جرم
سنگينترى مرتكب شده، زيرا خواسته است با كشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمى
و خالد شود، تا او با شقاوت دائمى برادرش سعادت پيدا كند، براى اينكه صريحا
گفته: من مىخواهم كه تو با كشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش
بگيرى، و در نتيجه اهل آتش شوى ، و اين منطق نظير منطق بعضى از عابدان خشك و
كجانديش است كه فكر مىكنند كه آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحيه
ستمگران تو سرى بخورند و ظلم ببينند عابدتر و زاهدتر مىشوند، زيرا ظالم و زر و
بال ظلم خود را بدوش خواهد كشيد و او در دفاع از حق خود هيچ وظيفهاى جز صبر كردن
و اميد ثواب بردن ندارد، و اين خود نوعى نادانى است، براى اينكه كمك به گناه
گنهكار است كه باعث مىشود كمك كننده نيز در جرم شريك گنهكار شود، نه اينكه گنهكار
هر دو جرم را به دوش بكشد.[2] وجه
ناوارد بودن اين اشكال اين است كه گفتار او كه گفته است من مىخواهم گناه
مرا و گناه خودت را به دوش بكشى گفتارى است مشروط و به فرض تحقق شرط، به
همان معنايى كه بيانش گذشت.
بعضى از
مفسرين در پاسخ به اين دو اشكال وجوهى سخيف و بى معنا ذكر كردهاند،[3] كه چون فايدهاى در نقل آنها نبود
از ذكرش خود دارى كرديم.
(إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ
النَّارِ ...) كلمه تبوء به معناى ترجع است،
يعنى وقتى از قتل من فارغ شدى با گناه من و