نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 481
آنان مقدر كرده بود كه صاحب آنجا شوند، ليكن در
پاسخ موسى گفتند:(إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ
نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ
قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا
عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ
فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها
أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا
قاعِدُونَ، قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ
بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ)، و بعد از آنكه آب
پاكى روى دست پيغمبرشان ريختند، خداى تعالى همان سرنوشت را تغيير داده و مقدر كرد
كه ديگر به آن سرزمين در نيايند، در نتيجه در مسافت چهار فرسخ مدت چهل سال سرگردان
شدند،(فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ) و به موسى
وحى شد كه به حال مشتى مردم فاسق غمگين مباش. امام صادق (ع) فرموده: در آن مدت همه
روزه عصر، منادىشان ندا در مىداد كه كوچ كوچ مركبها را بار مىكردند، و با حدى-
آوازى كه براى شتران مىخوانند تا به سرعت بروند- و با زجر و شلاق مىراندند و
شبانه راه طى مىكردند تا هنگام سحر و خداى عز و جل به زمين فرمان مىداد تا آنان
را دور بچرخاند، همين كه صبح مىشد مىديدند درست در همان نقطه ديروز هستند، با
خود مىگفتند حتما راه را عوضى رفتهايم، دوباره نزديك غروب بار مىكردند، و اين
وضع چهل سال ادامه يافت و در اين مدت (به خاطر اينكه نه كشتى داشتند و نه زرعى و
نه تجارتى) غذايشان من و سلوى بود، در اين مدت تمامى آنان مردند جز دو نفر 1- يوشع
بن نون 2- كالب بن يوفنا، و فرزندان آن جمعيت كه در بيابانى به طول چهار فرسخ
سرگردان بودند به محض اينكه مىخواستند كوچ كنند لباسهايشان مانند تخته در بدنشان
خشك مىشد، و همچنين پا افزار و كفششان.
امام سپس
اضافه فرموده كه اين قوم با خود سنگى داشتند كه وقتى پياده مىشدند موسى (ع) عصاى
خود را به آن سنگ مىكوبيد، و دوازده چشمه از آن روان مىشد، تا هر سبطى از يكى از
آن دوازده نهر آب بنوشند، و چون مىخواستند كوچ كنند آبها دوباره به درون سنگ بر
مىگشت، و سنگ را بر گرده مركبى سوار مىكردند[1]
(تا آخر روايت).
مؤلف: روايت
پيرامون اين معانى و قريب به آن بسيار زياد است، هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل
سنت، و اين كه در روايت بالا- با اينكه از امام ابى جعفر باقر (ع) بود- ناگهان
راوى گفت: امام صادق (ع) فرموده: در حقيقت روايت ديگرى بوده كه شيخ