نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 373
وضو بود قرار دهيم مىبينيم كه با يكديگر
مطابقند، يعنى آنچه در وضو دستور شستن را داده بود در تيمم دستور مسح كشيدنش را
داده، پس تيمم در حقيقت همان وضو است، با اين تفاوت كه در وضو مسح سر و پاها واجب
بود، و در تيمم ساقط شده و در وضو شستن صورت و دستها واجب بود، در تيمم از باب
تخفيف ساقط شده، و به اين اكتفاء شده كه صورت و دستها مسح شود.
و اين خود
اشاره دارد به اينكه اعضاى تيمم همان دو عضو وضو هستند، ولى از آنجايى كه خداى
تعالى با مسح متعدى به حرف باء تعبير آورده به ما مىفهماند كه مسح
همه صورت و همه دست كه در وضو شستن آن واجب بود واجب نيست، بلكه بعضى از صورت و
بعضى از دستها كافى است، اين اشاره درست با آنچه از روايات كه از طرق ائمه اهل
البيت وارد شده منطبق است، در آن روايات محل مسح در صورت مشخص شده به ما بين
رستنگاه موى سر تا ابرو، و در دست تحديد شده به مچ دستها تا سر انگشتان.
با اين بيان،
فساد گفتار آن گروه از مفسرين روشن مىشود كه اندازه دست را پائينتر از گودى زير
بغل[1] مشخص
كردهاند و همچنين بطلان گفتار بعضى ديگر كه گفتهاند: در تيمم همان مقدار از
دستها معتبر است كه در وضو معتبر است، يعنى از مرفق تا سر انگشتان[2] وجه فساد اين دو قول اين است كه:
مسح وقتى با حرف باء متعدى شود دلالت بر اين مىكند كه بايد عضو ماسح
به بعضى از رويه عضو ممسوح كشيده شود، و آن دو قول مىگفتند به همه دستها.
و به نظر
مىرسد كه كلمه من در منه ابتدايى باشد، و مراد از آن اين
باشد كه به مسح به صورت و دو دست از صعيد ابتدا شود، و خلاصه همان را بگويد كه سنت
بيان كرده، و گفته بايد نمازگزار دست خود را بر صعيد بگذارد، و بدون فاصله به صورت
و دو دست خود بكشد. ليكن از گفتار بعضى از مفسرين چنين بر مىآيد كه خواستهاند
بگويند حرف من در اينجا تبعيضى است و اين نكته را مىرساند كه
بعد از زدن دست بر صعيد، مقدارى- هر چند بقدر غبار هم كه شده- از آن خاك بر دست
مانده را به صورت و دست بكشيد ، از اين معنا نتيجه گرفته كه واجب است صعيدى
كه در تيمم به كار مىرود مشتمل بر خاك و غبار باشد، تا آن خاك و غبار به صورت و
دست كشيده شود، و اما تيمم بر سنگ صافى كه هيچ غبارى به آن بند نمىشود درست نيست،[3] و ليكن آنچه از آيه ظاهر است همان
است كه ما گفتيم (و خدا