نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 42
به برخى از آن مصالح احاطه نمىيابد، و نمىتواند
همه آن مصالح را درك كند .(وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ
آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ ...) واو
عاطفه، جمله مورد بحث را به جملهاى عطف مىكند كه آن جمله حذف شده است، و حذف
شدنش براى اين بوده است كه اشاره كند به اينكه فهم شما قادر به درك آن نيست، و عقل
شما از احاطه به آن قاصر است، و شما جز به برخى از جهات آن نمىتوانيد احاطه داشته
باشيد، و آنچه مؤمنين را سود مىدهد همين جهات است، كه خداى تعالى در جملههاى
مورد بحث ذكر كرده، يعنى جمله: و ليعلم و جمله و يتخذ و جمله
ليمحص و جمله يمحق .
[علم خداى
سبحان به اشياء به معناى خلق و ايجاد آنها است]
اما جمله(وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا)، مراد از آن ظهور
ايمان مؤمنين بعد از بطون و خفاى آن است، و گرنه خداى تعالى جاهل به حال
مؤمنين نيست چون علم او به حوادث و اشيا، و از آن جمله ايمان مؤمنين، همان
وجود آنها در عالم است، آرى موجودات به عين وجودشان معلوم خدايند، نه با صورتهايى
كه از آنها در ذهن ترسيم كند، همانند ما مخلوقات صاحبان ذهن، كه علممان به اشيا
عبارت است از: گرفتن صورتى از آنها در ذهن خود .
و لازمه اين
حرف اين است كه وقتى خداى تعالى بخواهد به چيزى عالم شود او را خلق مىكند، پس
اراده دانستن در خدا عبارت است از اراده ايجاد كردن، و چون در جمله مورد بحث
مؤمنين را موجود و محقق گرفته قهرا معناى ليعلم ... اين است كه خدا
خواسته ايمان مؤمنين ظاهر شود، و چون ظاهر شدن ايمان مانند هر چيز ديگر بايد بر
طبق سنت جاريه در اسباب و مسببات صورت بگيرد، لذا چارهاى نيست جز اينكه امور و
صحنههايى را به وجود بياورد، تا ايمان مؤمنين كه قبل از وقوع آن صحنهها مخفى و
در باطنشان پنهان بود ظاهر شود، (دقت بفرمائيد) و اما جمله:(وَ
يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ) (كه مىفرمايد: خداى تعالى از شما گواهانى
مىگيرد)، منظور از گواهان، گواهان اعمال است، نه شهيدان به معناى كشتگان در معركه
جنگ، چون شهيد به اين معنا در هيچ جاى قرآن نيامده، و به اين معنا از الفاظى است
مستحدث، كه اخيرا در جامعه اسلامى اصطلاح شده، هم چنان كه توضيح بيشتر در تفسير
آيه:(وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا
شُهَداءَ)[1] گذشت.
(ليكن مؤلف
قدس سره در سوره حديد جزء نوزدهم آنجا كه در ذيل آيه:(وَ
الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ)[2] روايات را
نقل مىكند در ذيل يك روايتى عبارتى دارد كه گويى پذيرفته است كه