نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 21
حال اگر از حركت كراهت داريد در شهر بمانيم، رسول
خدا 6 فرمود: اين براى هيچ پيغمبرى سزاوار نيست كه بعد از آن كه جامه رزم به تن
كرد، در آورد، بايد كار جنگ را تمام كند، آن گاه لباس رزم را ترك گويد.
رسول خدا 6
به ناچار با هزار نفر از اصحاب خود حركت كرد، تا به محلى به نام شوط كه بين مدينه
و احد، واقع شده است رسيدند در آنجا عبد اللَّه بن ابى يك سوم مردم را برگردانيد،
و رسول خدا 6 با بقيه نفرات براه خود ادامه داد، تا به سنگلاخ بنى حارثه رسيد،
در آنجا اسبى كه با دم خود مگسپرانى مىكرد دمش به نوك غلاف شمشير كسى گير كرد و
آن را از غلاف بيرون كشيد، رسول خدا 6 كه همواره فال زدن را دوست مىداشت، و از
آن اظهار نفرت نمىكرد- به صاحب شمشير فرمود: شمشيرت را غلاف مكن، كه مىبينم
امروز شمشيرها كشيده مىشود، آن گاه به حركت ادامه داد، تا بدرهاى از احد فرود
آمد، درهاى كه از لبه وادى شروع و به كوه احد منتهى مىشد، و كوه را پشت خود و
پشت لشكر قرار داد، و با هفتصد نفر آماده كارزار شد.
عبد اللَّه
بن جبير را فرمانده تيراندازان كرد، كه پنجاه نفر بودند، و به او فرمود: با
تيراندازى خود و نفراتت دشمن را از آمدن به طرف كوه دور كن، كه دشمن از عقب بر ما
نتازد، و هيچگاه اين سنگر را رها مكن، چه سرنوشت جنگ به نفع ما باشد و چه به ضرر
ما، و حتما بدان كه اگر دشمن بر ما چيره و غالب شود از ناحيه تو شده است، و در آن
روز رسول خدا 6 دو تا زره روى هم پوشيده بود، و با دو زره لشگر را پشتيبانى
مىكرد.
و نيز در
الدر المنثور است كه ابن جرير از سدى روايت كرده كه در حديثى گفته:
رسول خدا 6
با هزار مرد جنگى به طرف احد حركت كرد، و قبلا نويد پيروزى را به ايشان داده بود،
البته به شرطى كه صبر كنند، ولى عبد اللَّه بن ابى با سيصد نفر كه از او پيروى
مىنمودند، برگشتند، دنبال سر آنان ابو جابر سلمى صدايشان زد، و به شركت در جنگ
دعوتشان نمود، ولى خستهاش كردند، و گفتند: ما قتالى نمىبينيم، اگر به حرف ما
بروى تو هم با ما بر مىگردى[1].
و خداى تعالى
در اين باره فرمود:(إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ
تَفْشَلا)، و اين دو طايفه يكى بنو سلمه بود، و ديگرى بنو حارثه، كه تصميم
گرفتند با عبد اللَّه بن ابى كه داشت بر