نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 571
مىكند، يك درجه آن را كسب كند، تا ببينى فهم هر
كس و همتش و تاييد و تسديد خدا در باره او چقدر باشد. پس اين است آنچه كه با تدبر
در معناى دو آيه، از آن دو استفاده مىشود.
پس معلوم شد
كه اين دو آيه اختلافى در مضمون ندارند. و در عين حال آيه اولى يعنى آيه:(اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ) نمىخواهد عين آن مطلبى را خاطر نشان
سازد كه آيه دومى در مقام افاده آنست. آيه اولى دعوت به اصل مقصد دارد. و آيه دومى
كيفيت پيمودن راه اين مقصد را بيان مىكند.
(وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) مساله موت يكى از
امور تكوينى است كه از حيطه اختيار ما بيرون است و به همين جهت اگر امر و نهى به
آن تعلق گيرد، مثلا به ما دستور بدهند كه اينطور بميريد، و يا آن طور نميريد. قطعا
امر و نهى تكليفى نخواهد بود، بلكه امر و نهى تكوينى است، مانند امر به مردن در
آيه:(فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ...)[1] و امر به زنده شدن
در آيه:(أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ...)[2].
ليكن گاهى
مىشود كه يك امر غير اختيارى را به امرى اختيارى اضافه و تركيب مىكنند و آن گاه
اين تركيب يافته را امرى اختيارى قرار داده، نسبت اختيار به آن مىدهند، تا بشود
مورد امر و نهى اعتباريش قرار دهند، و مثلا بفرمايند:(فَلا
تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ)[3] و يا:
(وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ)[4] و يا:(كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)[5] و امثال
اينها، با اينكه ممترى و دو دل نبودن، و همچنين با كافران نبودن، و با صادقان
بودن، امرى صد در صد اختيارى نيست، چون اصل بودن و نبودن، لازمه تكوينى انسان است
و در تحت اختيار خود آدمى نيست. ولى همين امر غير اختيارى را وقتى مربوط و وابسته
به امرى اختيارى از قبيل دو دلى و كفر و ملازمت صدق كنند، آن وقت امرى اختيارى
مىشود. و امر و نهى مولوى به آن تعلق مىگيرد.
و كوتاه سخن
اينكه: نهى از مردن بدون اسلام بخاطر اين صحيح شده كه امرى اختيارى شده، و برگشت
نهائيش به كنايه است از اينكه همواره و در همه حالات ملتزم به اسلام باش تا قهرا
هر وقت مرگت رسيد. در يكى از حالات اسلامت باشد. و در حال اسلام مرده باشى.
[1] خداى تعالى به ايشان فرمود بميريد. سوره بقره، آيه
243 .
[2] به محض اينكه بگويد موجود باش، بلافاصله موجود مىشود.
سوره يس، آيه 82 .