نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 555
رسيدن به آن شكسته شود و نتواند آن را خراب كند.
و اين بناى
ابراهيم ع هم چنان پاى بر جا بود تا آنكه يك بار عمالقه آن را تجديد بنا كردند. و
يك بار ديگر قوم جرهم (و يا اول جرهم بعد عمالقه، هم چنان كه در روايت وارده از
امير المؤمنين اينطور آمده بود.)[1] و آن
گاه، وقتى زمام امر كعبه به دست قصى بن كلاب، يكى از اجداد رسول خدا ص افتاد (يعنى
قرن دوم قبل از هجرت) قصى آن را خراب كرد و از نو با استحكامى بيشتر بنا نمود و با
چوب دوم (درختى شبيه به نخل) و كندههاى نخل آن را پوشانيد، و در كنار آن بنائى
ديگر نهاد به نام دار الندوة، كه در حقيقت مركز حكومت و شوراى با اصحابش بود. آن
گاه جهات كعبه را بين طوائف قريش تقسيم نموده كه هر طايفهاى خانههاى خود را بر
لبه مطاف پيرامون كعبه بنا كردند و در خانههاى خود را بطرف مطاف باز كردند.
بعضى
گفتهاند: پنج سال قبل از بعثت نيز يك بار ديگر كعبه به وسيله سيل منهدم شد، و
طوائف قريش عمل ساختمان آن را در بين خود تقسيم كردند، و بنائى كه آن را مىساخت
مردى رومى بنام ياقوم بود و نجارى مصرى او را كمك مىكرد، و چون
رسيدند به محلى كه بايد حجر الاسود را كار بگذارند، در بين خود نزاع كردند، كه اين
شرافت نصيب كداميك از طوائف باشد؟ در آخر همگى بر آن توافق كردند كه محمد ص را كه
در آن روز سى و پنجساله بود بين خود حكم قرار دهند، چون به وفور عقل و سداد رأى
او آگاهى داشتند.
آن جناب
دستور داد تا ردائى بياورند و حجر الاسود را در آن نهاده و به قبائل دستور داد تا
اطراف آن را گرفته و بلند كنند، و حجر را در محل نصب يعنى ركن شرقى بالا بياورند.
آن گاه خودش سنگ را برداشت و در جايى كه مىبايست باشد، قرار داد.
و چون خرج
بنائى آنان را به ستوه آورده بود، بلندى آن را به همين مقدار كه فعلا هست گرفتند.
و يك مقدار از زمين زير بناى قبلى از طرف حجر اسماعيل خارج ماند و جزء حجر شد، چون
بنا را كوچكتر از آنچه بود ساختند و اين بنا هم چنان بر جاى بود تا زمانى كه عبد
اللَّه زبير در عهد يزيد بن معاويه (عليهما اللعنة و العذاب) مسلط بر حجاز شد و
يزيد سردارى بنام حصين به سركوبيش فرستاد، و در اثر جنگ و سنگهاى بزرگى كه لشكر
يزيد با منجنيق بطرف شهر مكه