نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 395
تافتهاى جدا بافته شود و او را از سطح تساوى
بالاتر برده، مسلط و مستكبر بر ديگران سازند و او بر آنان تحكم كند و خواست خود را
بر سايرين تحميل نمايد، در حقيقت اين مجتمع او را رب خود گرفته، و خواست خود را
تابع خواست او كرده و او را حاكم مطلق العنان بر خود نموده و امر و نهى او را
اطاعت و در نتيجه فطرت خود را باطل و اساس انسانيت را منهدم ساخته است.
پس يك انسان
فطرى به خودش اجازه چنين خضوعى را در برابر غير نمىدهد، هم چنان كه يك انسان
مسلمان نيز چنين اجازهاى به خود نمىدهد، براى اينكه آن كسى كه خود را تسليم امر
خدا مىداند، ربوبيت را خاص معبودش مىداند و ربى ديگر سراغ ندارد و تمكين او در
برابر مثل خود و اينكه اجازه دهد كسى مثل او در او تصرف كند، بدون اينكه وى در او
نظير آن تصرف را كرده باشد، خود پرستيدن معبودى غير خدا و اتخاذ ربى غير خدا است.
پس روشن شد
كه جمله:(وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ
اللَّهِ) با معنايى كه افاده مىكند از دو حجت و برهان پرده بر مىدارد، يكى
اينكه افراد انسان ابعاض از يك حقيقتند و دوم اينكه ربوبيت از خصائص الوهيت است.
(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) مىفرمايد:
اگر اين دعوت را نپذيرفتند استشهاد كن و آنان را شاهد بگير، بر اينكه ما (يعنى
رسول خدا 6 و پيروانش) بر دينى هستيم كه مرضى نزد خداى تعالى است و آن عبارت است
از دين اسلام، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:(إِنَّ
الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ)[1]، تا با اين
استشهاد بگومگوها خاتمه يابد، چون اهل باطل هيچ حرف منطقى و حجتى عليه اهل حق
ندارند.
و در اين
تعبير اشارهاى است به اينكه توحيد در عبادت از لوازم اسلام است.
(يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ ...) ظاهرا اين
جمله تتمه فرمان بگوئيد ... در آيه قبل است، و همچنين جملهاى كه بعد
از چهار آيه مىآيد و دو باره مىفرمايد:(يا أَهْلَ الْكِتابِ)، همه تتمه
آن فرمان است، يعنى تتمه سخنى است كه رسول اللَّه 6 بايد به مردم بگويد، در
نتيجه حاصل آن فرمان چنين مىشود: پس اگر زير بار نرفتند بگو شاهد باشيد
... [2] و
بگو اى اهل كتاب چرا بگو مگو مىكنيد ... [3]
و بگو اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كفر مىورزيد ... [4]
و بگو اى اهل