نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 176
مىشود: صبر بر اطاعت ، صبر بر
ترك معصيت ، صبر بر مصيبت .
2- صدق و صدق
هر چند حقيقتش به حسب تحليل عبارت است از مطابق بودن ظاهر گفتار و كردار آدمى با
باطنش، و ليكن اگر كلمه نامبرده را به اين معنا بگيريم شامل تمامى فضائل مىشود،
ديگر حاجت نبود صابرين و قانتين و آن ديگر صفات را ذكر كند، پس قطعا اين معناى
تحليلى منظور نبوده، در نتيجه بايد گفت كه مراد از آن همان راستگويى است و بس (و
خدا داناتر است).
و كلمه
قنوت به معناى خضوع براى خداى سبحان است، كه شامل عبادات و اقسام اطاعتها
مىشود، و كلمه انفاق كه منفقين اسم فاعل از آن است،
عبارت است از دادن مال به كسى كه مستحق آن است.
منظور از
كلمه: استغفار در سحرها نماز شب و استغفار در آن است، و روايات وارده،
استغفار در اسحار را به نماز شب، و استغفار در قنوت آخرينش كه همان يك ركعت
وتر است تفسير نمودهاند.
خداى تعالى
در سوره مزمل، آيه 19 و سوره دهر آيه 29 بعد از يادآورى قيام در شب و تهجد و عبادت
در آن استغفار را، راه انسانها به سوى پروردگارشان خوانده، و فرموده:(إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ، فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا)[1].
(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، وَ الْمَلائِكَةُ، وَ أُولُوا
الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ) كلمه شهادت در اصل به معناى
معاينه يعنى به چشم خود ديدن، و يا به گوش خود شنيدن، و يا با ساير حواس خود حس
كردن بوده است، ولى در اداى شهادت نيز استعمال شده، مثلا در باره كسى كه در محضر
قاضى مىگويد (من ديدم كه فلانى آن ديگرى را زد، و يا شنيدم كه چنين گفت، و امثال
اينها) مىگويند در محضر قاضى شهادت داد، و به تدريج در اثر كثرت استعمال در هر دو
معنا، مشترك در هر دو معنا شد، به طورى كه اگر قرينهاى در كلام نباشد، شنونده از
گوينده مىپرسد: منظورت از شهادت، تحمل آن است، و يا اداى آن، و اين بدان عنايت
است كه هر دو يك غرض را ايفا مىكنند، چون آن كسى كه شهادت را تحمل مىكند، براى
ادا تحمل مىكند.
سادهتر
بگويم: اگر ديدهها و شنيدههاى خود را حفظ مىكند، براى اين حفظ مىكند كه حق و
واقع در اثر نزاع، يا اعمال قدرت، و يا فراموشى و يا در خفا واقع شدن واقعه، دچار
[1] به درستى لزوم استغفار و يادآورى آن به شما براى اين است كه
هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگار خود بگيرد.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 176