نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 433
دوباره طلوع
مىكنند.
بعضى[1]
گفتهاند: منظور از رجع آسمان، باريدن آن است، و مراد از زمين صاحب
صدع شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است، و مناسبت اين دو سوگند با مساله
معاد بر كسى پوشيده نيست[2].
[وصف
قرآن به اينكه قول فصل است و هزل نيست ]
(إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ) كلمه
فصل به معناى جدا كردن دو چيز از هم است، به طورى كه بين آن دو فاصلهاى
پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است، اگر آن را قول فصل خوانده،
از باب زيد عدل است، و هزل به معناى شوخى است، در مقابل
جدى.
و
اين دو آيه جواب قسم است و ضمير انه به قرآن بر مىگردد، و معنايش اين
است كه: به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و
باطل است، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست، آنچه را قرآن ثابت مىكند حق محض
است، كه شكى در آن نيست، و چون حق است هيچ باطلى نمىتواند آن را باطل سازد، و هر
باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است، پس خبرى هم كه از قيامت و
بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست.
ولى
بعضى[3]
گفتهاند: ضمير نامبرده به مطلب قبلى يعنى خبر رجوع و معاد بر مىگردد. ولى وجه
سابق وجيهتر است.
(إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً) يعنى كفار
با كفرشان و انكار معادشان همه در اين فكرند كه با حيلههايى نور خدا را خاموش و
دعوت تو را باطل سازند، و من هم عليه ايشان حيله مىكنم، و حيله خداى تعالى همين
است كه ايشان را به دشمنى با سعادت خود وا مىدارد، استدراج مىكند مىفرمايد:
مال
و اولاد بيشترى مىدهم، بر دلهايشان مهر مىزنم، و گمراهشان مىكنم، و بر گوش و
چشمشان پرده مىافكنم، اين چنين حيله مىكنم، تا در آخر به سوى عذاب روز قيامتش
بكشانم.
(فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً) كلمه
تمهيل مصدر باب تفعيل است كه فعل امر مهل مشتق از آن است، به