(إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ)
منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است، براى اينكه سخن از تلاوت آن آيات
دارد، و كلمه اساطير جمع اسطوره است، كه به معناى نوشته شده سطر به
سطر است، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآنى اباطيل امتهاى گذشته است.
و
معناى آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت مىشود، آياتى كه ايشان را از
گناه و نافرمانى خدا بر حذر داشته و از روز قيامت و جزاى آن انذار مىكنند، در
مقابل مىگويند اينها اباطيلند.
[اعمال
زشت صفا و جلاى نفس را تيره كرده به آن نقش و صورتى مىدهند كه از درك حق مانع
مىگردد]
(كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ)
اين جمله ردع و انكار سخن تكذيبگران، يعنى رد(أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ) است.
راغب
گفته: كلمه رين به معناى غبار و زنگ، و يا به عبارتى تيرگى است كه روى
چيز گرانبهايى بنشيند (در نسخهاى ديگر آمده روى چيز شفافى بنشيند)، در قرآن آمده
كه:(بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ...)
يعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد كه روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از
تشخيص خير و شر كور كرد[2].
پس
اين زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان عبارت شد از حائل شدن گناهان
بين دلها، و بين تشخيص حق، آن طور كه هست.
از
اين آيه شريفه سه نكته استفاده مىشود:
اول
اينكه: اعمال زشت نقش و صورتى به نفس مىدهد، و نفس آدمى را به آن صورت در
مىآورد.
دوم
اينكه: اين نقوش و صورتها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند، و ميان
آن و درك حق حائل مىشود.
سوم
اينكه: نفس آدمى بحسب طبع اوليش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آن طور كه
هست درك مىكند، و آن را از باطل، و نيز خير را از شر تميز مىدهد، هم چنان كه در
جاى ديگر فرمود:(وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ
تَقْواها)[3].
[1] و سپس سرانجام كار كسانى كه مرتكب گناهان مىشوند، اين است
كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را استهزاء نمايند. سوره روم، آيه 10.