(وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ) يعنى روزى كه ستارگان هر يك
مدار خود را رها كرده، درهم و برهم مىشوند. در حقيقت در اين آيه ستارگان را به
گردنبندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانههاى ريز و درشتش را با نظمى معين چيده و
به نخ كشيده باشند ناگهان رشتهاش پاره شود و دانهها درهم و برهم و متفرق شوند.
(وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ) در مجمع البيان گفته كلمه
تفجير به معناى آن است كه به اصطلاح فارسى آب نهر را به خاطر زياد شدن
بشكند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مىگويند، براى اين است كه
گناهكار، پرده حيا را پاره مىكند، و از صراط مستقيم خارج گشته، به بسيارى از
گناهان مبتلا مىشود، و اگر صبح را فجر مىگويند، باز براى اين است كه روشنى پرده
ظلمت را پاره كرده به همه جا منتشر مىشود[2].
و
اينكه مفسرين تفجير بحار را تفسير كردهاند به اين كه درياها به هم متصل مىشوند،
و حائل از ميان برداشته شده، شورش با شيرينش مخلوط مىشود، برگشتش باز به همين
معنايى است كه صاحب مجمع كرده، و اين معنا با تفسيرى كه براى آيه (وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ)[3]
كردند، كه درياها پر از آتش مىشوند نيز مناسبت دارد.
(وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ) در مجمع البيان گفته وقتى
مىگوييم: بعثرت الحوض و بحثرته در هر دو صورت معنايش اين است كه من
آب حوض را زير و رو كردم، و دو كلمه بعثرة و بحثرة به
معناى پشت و رو كردن، و باطن چيزى را ظاهر ساختن مىآيد[4]
پس معناى آيه اين است كه زمانى كه خاك قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مىگردد،
باطنش كه همان انسانهاى مرده باشد ظاهر مىشود، تا به جزاى اعمالشان برسند.
[مراد
از اينكه در قيامت هر نفسى به آنچه مقدم و مؤخر داشته عالم مىشود]
(عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ) مراد
از علم نفس ، علم تفصيلى است به آن اعمالى كه در دنيا كرده، و اين غير
از
[1] و بناى مستحكم آسمان( از دهشت و عظمت) سست شود و سخت در هم
شكافد سوره الحاقه، آيه 16.