نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 183
بعضى[1]
ديگر گفتهاند: كلمه اولى فعل ماضى دعائى، و از ماده ولى
است، كه به معناى نزديكى است، و فاعل اين فعل ماضى، ضمير مستترى است كه به هلاك بر
مىگردد، و لام در كلمه لك زايده است، و معنايش اولاك
الهلاك است، يعنى هلاكتت نزديك باد.
بعضى[2]
ديگر گفتهاند: فاعل آن ضميرى است كه به خداى تعالى بر مىگردد، و لام زايده است و
معنايش اين است كه خداى تعالى نزديك كند آنچه را كه مكروه تو است، ممكن هم هست آن
را غير زايد بگيريم، و چنين معنا كنيم: خداوند برايت نزديك كند آنچه را كه مايه
كراهت تو است.
بعضى[3]
ديگر گفتهاند: معنايش اين است كه مذمت كردن تو سزاوارتر از نكردن است، و چون اين
كلام زياد استعمال مىشده زوايدش حذف شده، و آنچه باقى مانده مشابه ويل
لك شده، به طورى كه محذوف آن از محذوفهايى شده كه اظهارش جايز نيست.
بعضى[4]
ديگر گفتهاند: معنايش اين است كه خدا تو را هلاك كند، به هلاكتى كه از هر شر و
هلاكت ديگرى نزديكتر باشد.
بعضى[5]
ديگر گفتهاند: كلمه أولى افعل تفضيل، و به معناى احرى-
سزاوارتر است، و اين كلمه خبر است براى مبتدايى كه حذف شده، تقدير كلام چيزى
است كه لايق مقام چنان كس باشد، مثلا تقديرش اين است كه اينجا آتش براى تو
بهتر است، يعنى تو سزاوارتر به آتشى و اهليت آن را دارى، پس همان برايت بهتر
است ، البته در اين ميان وجوه سست ديگرى هم هست كه خالى از تكلف نيست، و وجه
اخير قريب به همان وجهى است كه ما ذكر كرديم، ولى عين آن نيست.
(أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً) در اين آيه
به مساله مورد بحث اول سوره بازگشت شده، كه همان مساله رد بر منكرين قيامت است،
آنجا هم مىفرمود:(أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) و
استفهام در آن توبيخى است، و كلمه سدى به معناى مهمل است، و معناى آيه
اين است كه: آيا انسان چنين مىپندارد كه ما او را مهمل رها مىكنيم و اعتنايى به
او نداريم،