نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 672
و كوتاه سخن اينكه ظاهر جمله: ما فى
أنفسكم ثبوت و استقرار در نفس است، البته منظور ما از اين حرف اين نيست كه
از ظاهر عبارت نامبرده مىفهميم كه منظور، استقرار صفات، به نحوى است كه نظير
ملكات راسخه نتوان آن را از نفس زايل نمود، بلكه منظور ما ثبوت و استقرار تامى است
كه مىتوان صدور فعل را مستند به آن كرد، و ظهور اين معنا از جمله، ان
تبدوا و جمله او تخفوه قابل انكار نيست، براى اينكه خود ابدا و
اخفا دلالت دارد بر اينكه آنچه در نفس هست طورى است كه هم ممكن است منشا اظهار
باشد، و هم ممكن است منشا اظهار نباشد، (پس با ملكات راسخهاى كه نمىشود از بروز
و ظهورش جلوگيرى كرد، فرق دارد)، پس آيه شريفه به احوال نفس نظر دارد، نه به ملكات
راسخه در نفس.
و اما خاطراتى
كه گاهى بى اختيار در نفس خطور مىكند، و همچنين تصورات سادهاى كه دنبالش تصديق
نيست، از قبيل صورت و قيافه گناهى كه در نفس تصور مىشود، بدون اينكه تصميم بر آن
گناه گرفته شود، لفظ آيه به هيچ وجه شامل آنها نيست، چون توجه فرموديد كه اينگونه
تصورات، استقرارى در نفس ندارند، و منشا صدور هيچ فعلى نمىشوند.
پس حاصل كلام
اين شد كه آيه شريفه تنها بر احوال و ملكات نفسانيهاى دلالت دارد كه منشا صدور
افعال هستند، چه فعل اطاعت و چه معصيت، و خداى سبحان انسانها را با آن احوال و
ملكات محاسبه مىكند.
در نتيجه آيه
شريفه همان سياقى را دارد كه آيه:(لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ
بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ، وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ
قُلُوبُكُمْ)[1] و آيه:(فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ)[2] و آيه:(إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ
مَسْؤُلًا)[3] دارند، چون
همه اين آيات دلالت دارند بر اينكه قلوب كه مراد از آن، همان نفوس است احوال و
اوصافى دارد، كه آدمى با آن احوال محاسبه مىشود.
و نيز آيه
شريفه:(إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي
الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ)[4] كه ظهور در اين دارد
كه عذاب تنها و تنها به خاطر دوست داشتن اشاعه فحشا است، و معلوم است كه دوستى
حالتى قلبى است. (دقت فرمائيد)