نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 607
كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد.
و اين جمله
دلالت دارد بر اينكه بيانى كه خدا در آن بيان حال انفاق و وضع همه علل و اسباب آن
را و آثار صالح آن در زندگى حقيقى بشر را شرح داده، خود يكى از مصاديق حكمت است.
پس حكمت
عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت
بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر
معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته
باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد.
(وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً) معناى جمله،
روشن است نكتهاى كه بايد تذكر داد اين است كه نام دهنده حكمت را نبرده و اين دو
جهت دارد:
يكى اينكه
جمله قبلى كه مىفرمود: خدا حكمت را به هر كس كه بخواهد مىدهد دلالت
مىكند بر اينكه در جمله مورد بحث، دهنده حكمت خدا است.
جهت دوم اين
بود كه بفهماند حكمت به خودى خود منشا خير بسيار است، هر كس آن را داشته باشد خيرى
بسيار دارد، و اين خير بسيار از اين جهت نيست كه حكمت منسوب به خدا
است، و خدا آن را عطا كرده، چون صرف انتساب آن به خدا باعث خير كثير نمىشود، هم
چنان كه خدا مال را مىدهد ولى دادن خدا باعث نمىشود كه مال، همه جا مايه سعادت
باشد، چون به قارون هم مال داد، و فرمود:(وَ آتَيْناهُ مِنَ
الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ)[1] تا آخر آيات اين
داستان.
نكته ديگر
اينكه فرمود: حكمت خير كثير است با اينكه جا داشت به خاطر ارتفاع شان
و نفاست امر آن بطور مطلق فرموده باشد حكمت خير است و اين به آن جهت
بود كه بفهماند خير بودن حكمت هم منوط به عنايت خدا و توفيق او است، و مساله سعادت
منوط به عاقبت و خاتمه امر است، در مثل فارسى هم مىگويند شاهنامه آخرش خوش
است ، چون ممكن است خدا حكمت را به كسى بدهد، ولى در آخر كار منحرف شود، و
عاقبتش شر گردد.
(وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ) كلمه
ألباب جمع لب است، و لب در انسانها به معناى عقل
است، چون