نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 604
اينكه احتياجى به انفاق ما ندارد، مع ذلك انفاق
طيب ما را مىستايد، پس از مال طيب خود انفاق كنيد. و نيز ممكن است جمله را چنين
معنا كنيم: كه چون خدا غنى و محمود است نبايد با او طورى سودا كرد كه لايق به جلال
او (جل جلاله) نبوده باشد.
[ترس از
فقر بر اثر انفاق اموال طيب و دلپسند، وسوسه شيطانى است]
(الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ) در اين آيه
بر اين معنا احتجاج شده كه انتخاب مال خبيث براى انفاق، خيرى براى انفاقگر ندارد،
به خلاف انتخاب مال طيب كه خير انفاقگران در آن است.
پس اينكه در
آيه قبل مؤمنين را نهى كرد از اينكه مال خبيث را براى اين كار انتخاب كنند مصلحت
خود آنان را در نظر گرفته، هم چنان كه در منهى عنه فساد ايشان است، و در خوددارى
از انفاق مال طيب هيچ انگيزهاى ندارند جز اين فكر كه مضايقه در انفاق او چنين
مالى را، مؤثر در بقا و قوام مال و ثروت است، اين طرز فكر باعث مىشود كه دلها از
اقدام به چنين انفاقى دريغ كنند، به خلاف مال خبيث كه چون قيمتى ندارد و انفاقش
چيزى از ثروت آنان كم نمىكند لذا از انفاقش مضايقه نمىكنند، و اين يكى از وساوس
شيطان است، شيطانى كه دوستان خود را از فقر مىترساند، با اينكه بذل و دادن انفاق
در راه خدا و به دست آوردن خشنودى او عينا مانند بذل مال در يك معامله است، كه به
قول معروف: هر چه پول بدهى آش مىخورى ، مالى را هم كه انسان در راه
خدا مىدهد در برابر آن، رضاى خدا را مىخرد، پس هم عوض دارد و هم بهره، كه بيانش
گذشت.
علاوه بر
اينكه آن كسى كه يغنى و يقنى- آدمى را بىنياز مىكند و فقير مىسازد
خداى سبحان است، نه مال، هم چنان كه قرآن كريم فرمود:(وَ
أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى)[1].
و سخن كوتاه
اينكه: خوددارى مردم از انفاق مال طيب از آنجا كه منشا آن ترس از فقر است و اين
ترس خطاست، لذا با جمله:(الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ)، خطا بودن
آن را تنبيه كرد، چيزى كه هست در اين جمله سبب را جاى مسبب بكار برد، تا بفهماند
كه اين خوف، خوفى است مضر، براى اينكه شيطان آن را در دل مىاندازد، و شيطان جز به
باطل و گمراهى امر نمىكند، حال يا اين است كه ابتدا و بدون واسطه امر مىكند، و
يا با وسائطى كه به نظر مىرسد حق است، ولى وقتى تحقيق مىكنى در آخر مىبينى كه
از يك انگيزه باطل و شيطانى سر درآورد.
[خود دارى
از انفاق مال طيب باعث كفر به خدا، اتلاف نفوس، هتك اعراض، رواج جنايت و فحشا
است]
و چون ممكن
بود كسى توهم كند كه ترس نامبرده ترسى است بجا، هر چند از ناحيه